به یاد یک نفر از مردم ِ همین دنیا

من آن سلیمانم که مور
به خوابگاه بارانم آمده است،
و می دانم تنها عشق
عصای آسمان را از دستِ من
خواهد گرفت.

زنهار!
من از این خانه
رخت برکشیده بسیار با کلماتِ خویش،
– بی مور و بی عصا –
تبعیدِ آفتاب می شوم
هم به سِحرِ سکوت،
وگرنه مرا
با شما هرگز سَرِ سخن نبوده است!

«سیدعلی صالحی»

یا عبارتِ محفوظ، یا می زَرانِ من!

وقتی به مرگ می اندیشم
می بینم عجیب
زندگی چقدر محشر است،
خاصه … موسمِ عاشقی.

وقتی به زندگی می اندیشم
می بینم عجیب
مرگ چه فرصت خوبی‌ست
خاصه … موسمِ خستگی.

وقتی به خود می اندیشم
میبینم عجیب
آدمی چه موجودِ مغمومِ شریفی‌ست
که گاهی حتی
به تشبیهاتِ ساده خود شک می کند.

از من بشنو!
تو به شک بیندیش،
نه مرگ بی‌نظیر است و نه زندگی.
عجیب فقط خودِ تویی
خاصه … همین دقیقه
که تنها فرصت عاشقانه آدمی‌ست.

«سیدعلی صالحی»

***

“پرده را کنار بزن در پایان تنها عشق پیروز است” نام مجموعه شعری از “سیدعلی صالحی” است که در سال 1394 توسط “انتشارات نگاه” منتشر شد. این مجموعه چهار دفتر دارد؛

دفتر اول

چقدر دنیا خوب است
کوچه ما پُر از بازگشتِ بچه های دبستان است
انگار هر کدامشان را
پیامبری به این جهان آورده است.

دفتر دوم

هر کجای این جهان که باشی
همیشه زندانبانی هست
که گاهی پنهانی
برایت روزنامه می آورد … !

دفتر سوم

آدمی از اول
اولادِ اضطراب و ترانه و اشتباه
بوده است.
بهتر است زیرِ لب چیزی بخوانیم،
کوچه خیلی تاریک است.

دفتر چهارم

مهم نیست مردم چه می گویند،
اما مهم است گاهی
مردم چه می گویند!

دسته بندی شده در: