ماه: آوریل 2018

  • سیاست توده ای از دروغ، بهانه جویی، حماقت، نفرت و اسکیزوفرنی است

    در عصر ما دیگر چیزی به نام فاصله گرفتن از سیاست وجود ندارد. همه چیز سیاسی است و سیاست توده ای از دروغ، بهانه جویی، حماقت، نفرت و اسکیزوفرنی است.

  • چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست

    چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست

    حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
    خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

    چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
    روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

    عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
    دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

    چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
    که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

    اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید
    عجب مدار که همدرد نافه خُتَنَم

    طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
    که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

    بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
    که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

    پی‌نوشت: قرائت غزل با صدای استاد موسوی گرمارودی است.

    معنی برخی از لغات:

    خوش اِلحان: خوش آواز
    طوف: گشتن، گرد چیزی گشتن
    تخته بند: پای در بند، محبوس، گرفتار، اسیر، دربند و حبس و اسارت تن

  • داستان هایی از نویسندگان زن انگلستان با انتخاب و ترجمه ی ناهید طباطبایی

    داستان هایی از نویسندگان زن انگلستان با انتخاب و ترجمه ی ناهید طباطبایی

    «داستان هایی از نویسندگان زن انگلستان» شامل هشت داستان با نام های «ازدواج به سبک منچستری» از «الیزابت کلگهورن گسکل»، «سفری با قطار» نوشته‌ی «لیدی مارگارت مجندی»، «مسافر خوشگذران» نوشته‌ی «الا دارسی»، «توصیه» از «آدا لورسون»، «گره روبان» به قلم «لورنس آلما تادما»، «محبوبه سال» نوشته «الا هپورت دیکسون»، «لوسی رن» از «آدا رادفورد» و «داستان یک مسافرت ماه عسل» نوشته‌ی «مارگارت آلیفانت» است. که با ترجمه و انتخاب شایسته “ناهید طباطبایی” و به همت “نشر چشمه” به چاپ رسیده است.

    ناهید طباطبایی در پیشگفتار «داستان هایی از نویسندگان زن انگلستان» با اشاره به نقش مهم نویسندگان زن در افزایش اعتبار فرهنگی و زیبایی شناسانه داستان کوتاه در خلال قرن نوزدهم می‌نویسد: «در دورانی که نوشتن یکی از چند کار آبرومند برای زنان محسوب می‌شد، چاپ داستان در مجله‌ها و سالنامه‌ها به یک منبع درآمد برای زنان تنها و بیوه یا آن‌هایی که می‌خواستند به درآمد شوهران‌شان بیفزایند تبدیل شد. “مری شلی” که در سن ۲۱ سالگی بیوه شده بود سال‌ها زندگی خود و پسرش را با نوشتن داستان تامین می‌کرد.»

    داستان‌های این کتاب مربوط به دوره «رمانتیک» هستند و آنها را می‌توان در طبقه‌ی داستان‌های عاشقانه جای داد که بعضی مثل «سفری با قطار» پایانی خوش دارند و برخی دیگر مانند «گره روبان» پایان تلخ. این داستان‌ها با عدم ارائه‌ی پایانی مشخص، آشکارا به سمت سنت‌گرایی رفتار زنان گرایش پیدا می‌کنند که بعدها در ادبیات مدرن قرن بیستم پر رنگ‌تر می‌شود.

    در سال 1890 نهضتی تحت عنوان زنان نوین در انگلیس و آمریکا پدید آمد که حرکتی جدید را برای استقلای زنان آغاز کرد. این حرکت، با پدیده‌های ظاهری مثل سیگار کشیدن در جمع و دوچرخه‌سواری در معابر آغاز شد و به کسب حق رأی انجامید. مخالفت زنان با قوانین موجود و خواسته‌های نوین ایشان، به مطبوعات راه گشود و با سرعتی شگفت‌انگیز عرصه‌ی داستان‌نویسی را به تسلط خود در آورد. تا پایان قرن نوزدهم بیش از صد نوول و هزاران داستان کوتاه با مضامین مورد نظر زنان نوین به چاپ رسید. زنان نوین، روش‌های گوناگونی را در داستان و هم در واقعیت خلق کردند و با وجود عقاید مختلف، زیر پرچم استقلال زنان گرد آمدند. مجموعه‌ی حاضر برگزیده‌ای از بهترین داستان‌های این دوران است و علاوه بر جذابیت خاص برای هر نوع مخاطب، ابعاد مختلف این عصر را نشان می‌دهد.

    «از متن پشت جلد کتاب داستان هایی از نویسندگان زن انگلستان»

    نقد و توضیحات سایت الف را در مورد این کتاب بخوانید:

    انگلستان به عنوان کشوری که اولین داعیه‌های فمینیستی در آن جرقه زد – هر چند شکل نظام‌مندتر آن بعدها در فرانسه پاگرفت – همیشه پرچمدار پرورش نویسندگان بزرگ زن بوده؛ به خصوص در دوره کلاسیک خود. نویسندگان زن در این دوره به سختی اجازه نوشتن و فعالیت داشتند و به نوعی خود محصول جامعه‌ای مرد سالار بودند. حتی برخی مثل جرج الیوت مجبور به استفاده از نامی مردانه شدند و برخی همچون ویرجینیا وولف در زندگی شخصی محروم از رفتن به کالج و حتی مورد تعرضات جنسی در دوران کودکی قرار گرفتند.

    تاریخ اولین بیانیه جنبش زنان به عصر روشنگری در سال 1792 می‌رسد که مری ولستون کرافت در انگلستان به مبارزه برای احقاق حقوق زنان برخاست و بیانیه‌ی سیصد صفحه‌ای تحت عنوان استیفای حقوق زنان نوشت. دختر او بعدها خالق اثر مشهور فرانکشتین شد. هرچند قبل از این جریانات نیز زنان نویسنده بزرگی در انگلستان به نگارش داستان و رمان روی آورده بودند اما حضور زنان در عرصه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی و مخصوصا ادبی بعد از عصر روشنگری بیش از پیش پررنگ‌تر شد.

    هدف نوشتار زنانه در دوره موج اول فمینیسم، عمدتاً جلب حس ترحم و نیز تهییج ِ مردان بود که به حمایت نهاد مرد محور ادبیات از چنین نوشتاری نیز انجامید. اما در دوران موج دوم، نگاهی هستی‌شناسانه، رشد یافته و مستقل به نمایش گذاشته شد. اما جدا از مباحث سیاسی و فلسفی در حوزه فمینیسم باید خاطرنشان کرد که عمده زنان نویسنده در دوران پس از عصر روشنگری که به نگارش داستان‌هایی از این دست همت گماشتند، پیش از هر چیز ادبیات را به زندگی خود گره زدند چرا که خود نیز قربانی جامعه‌ای مردسالار و از طبقات متوسط و پایین جامعه بودند. ناگفته پیداست که سیر پیشرفت در آثار نویسندگان زن فضا را برای تغییر نگرش نسبت به رابطه زن و مرد باز کرد و در دوره‌های بعدی ما شاهد رشد آثار ادبی نویسندگان زن رادیکالتر و تغییر سویه‌های ادبی از «زن خواننده» به «زن نویسنده» هستیم.

    دوره رمانتیک در ادبیات انگلستان را می‌توان دوره گذار دانست؛ گذار از فئودالیسم به سوی جامعه صنعتی، گذار از گرایش به تقلید از طبیعت و دنیای بیرون به سمت دنیای درون. داستان‌های مجموعه حاضر نیز محصول همین دوران هستند.

    (بیشتر…)

  • اعمال خشونت بار، خیلی مخرب تر از بلاهای طبیعی هستند

    اعمال خشونت بار، خیلی مخرب تر از بلاهای طبیعی هستند

    اعمال خشونت بار، خیلی مخرب تر از بلاهای طبیعی(مثل توفان یا زلزله) هستند، زیرا قربانیان خشونت، برخلاف قربانیان سوانح طبیعی، احساس می‌کنند که عمدا به عنوان هدف خشونت و بدکرداری انتخاب شده‌اند. این حقیقت همه‌ی آن تصورات درباره‌ی اعتماد و اطمینان به مردم و امنیت دنیای شخصی دورنی را در هم می‌شکند. برای افرادی که قربانی خشونت یا تجاوز شده اند، اجتماع هر لحظه، محل خطرناکی می‌شود و مردم تهدید بالقوه‌ای برای امنیت آنها محسوب می‌شوند.

    «هوش عاطفی، دنیل گلمن، ترجمه حمیدرضا بلوچ، نشر رخ مهتاب، صفحه 312»

  • ناپدید شدن در آخرین صبح فروردین ماه

    صبحِ زود، مرد بیدار شد. مثل پانزده هزار و سیصد و سی روز دیگر که صبحِ زود از خواب بیدار شده بود (شاید بخواهید سن او را حساب کنید. اما این عددی دقیق نیست. من دوران کودکی و نوجوانی و همچنین روزهایی که تا ظهر خوابیده بود را در نظر نگرفتم).

    هوای خنکِ صبح، گرگ و میش بود. کارهای معمول را انجام داد. چای نوشید. بدون قند. پیراهنش را پوشید. رفت تا به گل‌ها و گلدان‌هایش نگاهی کند. روی بام خانه، گلخانه‌ای ساخته بود. کوچک؛ اما با شوق فراوان. با گل‌ها و گلدان‌های متنوع. همیشه آرزو داشت مزرعه‌ای، باغی داشته باشد. اما حالا تنها همین را داشت. در این شهر، غنیمت بود.

    بعد شروع کرد به پایین رفتن از پله‌ها. ساختمان چند طبقه داشت. آرام و بی‌صدا حرکت می‌کرد. همسایه‌ها دوست ندارند صدای پای کسی را آن وقت صبح در راه‌پله‌ها بشنوند. البته کسی نظرشان را نپرسیده بود.

    پایین پله‌ها، مکث کوتاهی کرد. به سمت در خروجی خانه رفت. کمی بعد در را به آرامی بست. همه چیز خیلی ساده و معمولی‌ست. چرخه‌های تکراری از زندگی روزمره‌ی یک آدم. یا آدم‌ها. اما من مرد را دنبال کردم. پشت سرش از خانه بیرون زدم. سوگند می‌خورم وقتی دو طرف کوچه را نگاه کردم، هیچکس آنجا نبود. مرد ناپدید شده بود.

    از آن روز به بعد، دیگر هیچکس سراغی از او نگرفت و هیچکس او را به یاد نیاورد. گویی هرگز گلی در گلدانی نکاشته و صبحی را ندیده است.

    «س.م.ط.بالا»

  • به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    قرار بود جری و استر در هتلی در آوستین تگزاس سمیناری داشته باشند.
    اگر چه قراردادها امضا شده بود، به نظر می‌رسید مسئولان هتل فراموش کرده بودند. وقتی آنها به آنجا رسیدند، مجبور بودند با عجله آنجا را برای سمینارشان آماده کنند.
    استر به ما گفت: »شاید بهتر بود هتل دیگری پیدا می کردیم!»

    و ما گفتیم که شما به هر جا بروید خودتان را هم همراه خواهید برد، چون الگوها و عادت‌های ارتعاشی‌تان را با خود می‌برید.

    ما به آنها گفتیم دفترچه‌ای بخرند و روی جلد آن با خط درشت بنویسند: کتاب جنبه های مثبت من.
    و در صفحه اول آن بنویسند: جنبه های مثبت هتل ساپتارک در آوستین.

    استر شروع به نوشتن کرد: «ساختمان زیبایی است. در جای خوبی قرار گرفته و دسترسی به مرکز شهر آسان است. فضای پارکینگ کافی است. اتاقمان همیشه تمیز است. احساس آرامش و عشق ورزی دارم. اتاق‌هایی به اندازه‌های متفاوت دارد بنابراین می‌توانیم گروه‌های کوچک و بزرگ و همچنین به صورت زوج در سکوت شب بگذرانیم.»

    وقتی اینها را نوشت، تعجب کرد که چرا تا به حال متوجه نشده بود هتل به این خوبی پیدا کرده است.

    به عبارتی دیگر، توجه او به جنبه‌های مثبت چنان احساس خوبی نسبت به این هتل به او داده بود که نمی‌توانست هیچ چیز بدی را در مورد آ ن هتل به خود جذب کند.
    به عبارت دیگر او به خاطر نوشتن جنبه های مثبت – توجه اش را از گودال برگردانده بود.

    هرخواسته‌ای داشته باشید، کتاب جنبه های مثبت شما را بیشتر و بیشتر درحالت جذب قرار می‌دهد.
    به گودال‌های شهر توجه نکنید.

    برگرفته از کتاب “فراتر از باور” نوشته استر هیکس (Esther Hicks) و جری هیکس (Jerry Hicks)
    ترجمه یلدا قبادی (روانشناس)
    انتشارات آسیم

    عنوان اصلی کتاب: Ask and it is given: learning to manifest your desires

  • از نعمتهایی که خداوند هر روز به ما می دهد با آغوش باز لذت بریم

    اگر از نعمتهایی که خداوند هر روز به ما می دهد با آغوش باز لذت بریم، هنگامی که بدی فرا می رسد، نیروی کافی برای تاب آوردنش داریم.

  • کپی رایت و ویدئوهای کانال آپارات ایده آلیتی

    کپی رایت و ویدئوهای کانال آپارات ایده آلیتی

    ویدئوهای کانال آپارات ایده آلیتی را جهت حفظ حقوق تولیدکنندگان و رعایت قوانین کپی رایت از حالت نمایش خارج کردم.

    جمله‌ی بالا شرح موجزیست از آنچه رخ داده است. اما مایلم توضیح کاملتری برای مخاطبانی که حوصله‌ی بیشتری دارند، ارائه کنم.

    تا این تاریخ بیش از 600 ویدئو در کانال آپارات سایت ایده آلیتی قرار داده‌ام. بخش عمده‌ای از این ویدئوها، انیمیشن‌های کوتاه بود و تعدادی فیلم کوتاه و چند فیلم مستند هم در این بین قرار داشت. کمتر از 10 ویدئو نیز توسط من تهیه شده بود.

    هدف اصلی من به اشتراک گذاشتن مفاهیمی بود که در این ویدئوها در زمانی کوتاه و به شکلی زیبا بیان شده بود. مفاهیمی انسانی، اجتماعی و اخلاقی. آنچه که من خود قادر به بیان آنها به این شکل و قالب نبودم.

    این کار مدت زیادی ادامه داشت و کانال هم مخاطبانی پیدا کرده بود و برخی ویدئوها مورد استقبال کاربران فراوانی قرار می‌گرفت. اما حلقه‌ی مفقوده‌ی این فرآیند همان حقوق صاحبان آثار بود. اکثر ویدئوها غیر ایرانی بودند و در سایت‌های مختلف خارجی و گاه ایرانی منتشر شده‌اند. با این حال همچنان انتشار مجدد آنها در یک کانال دیگر موجب پایمال کردن بیشتر حقوق تولیدکنندگان می‌شد.

    بنابراین هر چند بسیار دیر هنگام، اما به این درک و نتیجه رسیدم که هدف من از انتشار این ویدئوها، به نیت خیر و بدون نگاه تجاری، نمی‌تواند توجیه کننده‌ی حقوق پایمال شده‌ی کسانی باشد که برای تهیه‌ی آنها زحمت فراوان کشیده‌اند. پس ویدئوهای کانال را از حالت انتشار خارج کردم.

    پی‌نوشت اول: کانال آپارات ایده آلیتی همچنان به کار خود ادامه خواهد داد؛ و من تلاش می‌کنم تا ویدئوهای تولیدی خود را در آن منتشر کنم. و یا آثاری که از رضایت صاحبان آنها جهت انتشار اطمینان داشته باشم.

    پی‌نوشت دوم: شما هم نظرات خود را در این زمینه بیان کنید.

    «س.م.ط.بالا»

  • پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید

    پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید: دلی که خانه ی غرور است کانون محبت نشود. یاران دوران فرومایگی، نکوخویی ندانند و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. حسودان بر جمال و کمال جز به چشم کین ننگرند و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند.

  • آنگه که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی

    یکی را از ملوک مدّت عمر سپری شد. قایم مقامی نداشت. وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در شهر اندر آید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض مملکت بدو کنند.

    اتفاقاً اول کسی که درآمد گدایی بود همه عمر لقمه اندوخته و رقعه* دوخته. ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت مَلِک به جای آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع* و خزاین بدو کردند و مدتی مُلک راند تا بعضی امرای دولت گردن از طاعت او بپیچانیدند و ملوک از هر طرف به منازعت خاستن گرفتند و به مقاومت لشکر آراستن.

    فی الجمله سپاه و رعیت به هم بر آمدند و برخی طرف بلاد از قبض تصرف او رفت. درویش ازین واقعه خسته خاطر همی بود تا یکی از دوستان قدیمش که در حالت درویشی قرین بود از سفری باز آمد و در چنان مرتبه دیدش. گفت: «منت خدای را عزّوجل که گُلت از خار بر آمد و خار از پای بدر آمد و بخت بلندت رهبری کرد و اقبال و سعادت یاوری تا بدین پایه رسیدی»

    اِنَّ مَع العسرِ یُسراً
    شکوفه گاه شکفته است و گاه خوشیده*
    درخت وقت برهنه است و وقت پوشیده

    گفت: «ای یار عزیز تعزیتم کن که جای تهنیت نیست آنگه که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی.»

    اگر دنیا نباشد دردمندیم
    وگر باشد به مهرش پای بندیم

    حجابی زین درون آشوب تر نیست
    که رنج خاطرست ار هست و گر نیست

    مَطَلَب گر توانگری خواهی
    جز قناعت که دولتی‌ست هنی*

    گر غنی زر به دامن افشاند
    تا نظر در ثواب او نکنی

    کز بزرگان شنیده ام بسیار
    صبر درویش به که بذل غنی

    اگر بریان کند بهرام گوری
    نه چون پای ملخ باشد ز موری

    «حکایتی از گلستان سعدی(باب دوم)»

    پی‌نوشت:

    رقعه: وصله‌ای که به لباس می‌دوزند
    قلاع: دژها، قلعه‌ها
    خوشیده: خشک شده، خشکیده
    هنی: گوارا، آن چه بی رنج و بی زحمت به دست آید