
ترجمه یکی از دغدغه های کاربران فارسی زبان، در مرور و مطالعه ی مطالب غیر فارسی در صفحات مختلف وب است. احتمالا هر کدام از ما یکی از انواع دیکشنری های متداول را مورد استفاده قرار می دهیم، که البته گاهی (فقط گاهی) میتواند با دشواریهایی همراه باشد.
اما اگر از کاربران مرورگر Chrome هستید در این مطلب کوتاه، با افزونه ای برای این مرورگر آشنا میشوید که با استفاده از آن به آسانی (تنها با انتخاب متن مورد نظر) می توانید کلمات و حتی جملات را به زبان دلخواه ترجمه کنید.
در ادامه نحوهی نصب و استفاده از این افزونه توضیح داده شده است.
برای دسترسی به افزونهی Google Translate از طریق مرورگر Chrome اینجا کلیک کنید.


مطلبی که در ادامه می آید از سایت “انسان شناسی و فرهنگ” کپی شده است. می دانم که مطلبی مفصل است و خواندن تمام آن حوصله می خواهد.
ارجاع به منبع اصلی: حسام الدین مطهری. ما پطروس نیستیم و طوفانِ تغییر مغزها قابل پیشگیری نیست. لینک: http://anthropology.ir/article/30627
در دهه ی هفتاد خانواده ی ما صاحب یک دستگاه کامپیوتر شخصی شد. سودایِ تجاری “بیل گیتس” مرزها را تا ایران درنوردیده بود و هیچ ورِ این تجارت به خصومتِ دولتها نمیاندیشید. اولین باری که کلمه ی «ویندوز» را شنیدم بهتزده از پدرم پرسیدم: «پنجرهها؟ یعنی چه؟» و بسیار پیشتر از آن، درست وقتی که اولین بار کامپیوتر را روشن کردیم، از او خواستم تا وسیله بامزه جدیدمان را امتحان کند. چشمانتظارِ ماجراجویی تازه و گشوده شدنِ دروازه دنیایی شگفتآور بودم. مثلِ نظارهگرِ انقلابی جدید و بزرگ بودم که میخواست تحولها را به چشم ببیند، بیآنکه بداند چه روی داده است. انتظار داشتم بهوسیله کلیدهایی که با سیم به جعبه مستطیلی وصل شده بود از کامپیوترم سؤال بپرسم و او، بیآنکه لحظهای درنگ کند و لفتش بدهد، پاسخ را روی جعبه نورتابِ روبهرویم نشان بدهد. اما ابداً این طور نبود. وقتی فهمیدم گزاره «وسیلهای آمده که هر چه ازش بپرسی فوری جوابت را میدهد» کاملاً باطل است، برای مدتی نگران شدم. سالها بعد به این نتیجه رسیدم که ما پیش از آنکه بفهمیم کامپیوتر چه کارهایی را راه میاندازد به استقبالش رفتیم.
مدتی قبل، یکی از مخاطبانِ وبلاگم با اشاره به مطلبی که در یکی از شمارهای پیشینِ “جهان کتاب”(حسامالدین مطهری، «دگردیسی ذهنها: تبدیل ذهن پردازشگر به دالان اطلاعات نامفید»، جهان کتاب، ش 313-315) منتشر شده بود برایم روایت کرد که پسر کوچکش از او سؤالی پرسیده و او هم گفته است: «نمیدانم.» پسرک بلافاصله گفته بود: «پس یادت باشد وقتی به خانه برگشتیم توی اینترنت دربارهاش جستوجو کنیم.» از کودکش پرسیده بود: «چطور مگر؟» و چنین جوابی گرفته بود: «بچهها میگویند هر چه بخواهی جوابش توی اینترنت هست.» او برایم نوشته بود که دقایقی سکوت کرده و بعد به پسرش گفته است: «اما یادت باشد که اطلاعاتِ توی اینترنت قبل از اینکه آنجا بروند توی کتابها بودهاند.»
بینِ خاطره کودکیِ من و مواجههام با کامپیوتر با روایتِ مخاطبِ یادداشتم فاصله زمانی بسیاریست. شاید به نظر بیست سال عمرِ زیادی نباشد، اما در جهانِ فناوری حتی یک ماه هم ممکن است پر از رویدادِ تازه باشد. اما یک واقعیت همچنان پایدار مانده است: ما از فناوری انتظار داریم مشکلاتمان را حل کند، جوابِ سؤالاتمان را بدهد و اوضاعِ بدِ احتمالی را بهسرعت روبهراه کند. آسایش هوسِ ذاتی بشر است که حالا از بُتِ فناوری انتظارش را داریم.
در دورهای که بهشدت غمگین بودم، روزانه ساعتها به صفحه ایمیلم خیره میشدم و بیآنکه بدانم منتظرِ ایمیلِ چه کسی هستم، در وضعیتی نشسته اما بیقرار انتظار میکشیدم. چونان کوهِ ماسهای که بادروبهها آرام آرام آن را تحلیل میبرند روحِ من در معرضِ بادروبه زوالآوری بود که آن را «امیدِ واهی به فناوری » مینامم. حالا که به آن روزها فکر میکنم میبینم من هم چونان بسیاری دیگر که در اطرافم زندگی میکنند از فناوری فرا انتظاراتی محال داشتهام.
درباره کتاب حرف خواهم زد، اما نمیتوان درباره اسیر حرف زد بدونِ آنکه از وضعیتِ اسارتگاه سخن گفت. گمان میبرم که اسیر، آدمیست؛ انسانهایی که هر روز در پیادهرو، تاکسی، اتوبوس، مترو و حتی محلِ کار کنار دستمان هستند و دیگر نرمنرم میتوان برای همهشان توصیفی مشترک به کار برد: «مردان و زنانی که سرشان توی گوشی موبایل است.» تعبیرِ توهینآمیزی به نظر میرسد اگر این قشر را انگشتمغز خطاب کنم؟ قصدِ توهین ندارم و سعی میکنم در ادامه بگویم چرا چنین تعبیری را برگزیدهام و نسخهام برای برونرفت از این منجلاب چیست.
یکی از ویژگی های دنیای مجازی (شبکه های اجتماعی، سایت ها، فروم ها و از این دست) الزامی نبودن داشتن یک هویت مشخص برای افراد حاضر است. حتی در مواردی که فرد باید اطلاعاتی نظیر ایمیل و شماره تلفن خود را ارائه دهد، به او اطمینان داده می شود که این اطلاعات منتشر نشده و محفوظ می ماند. حتی گاهی خود فرد می تواند نحوه ی دسترسی دیگران به این داده ها را مدیریت کند. خیلی جذاب است. فرض کنید در دنیای واقعی به شکلی نامحسوس حضور داشته باشیم و تاثیر گذار. اما به هیچ وجه شناخته نشویم. حتی اگر به طور کامل به مسائل اخلاقی پایبند باشیم، باز هم جذابیت های زیادی برای لذت بردن وجود دارد. این امکانیست که در دنیای مجازی فراهم شده.
نداشتن هویت موجب می شود که افراد حاضر در دنیای مجازی همچون ذرات و بُراده های آهن باشند که به سمت آهنربا جذب می شوند. پس موج ها، فرازها، فرودها و هیجانات خیلی سریع شکل می گیرند و به همان سرعت از بین می روند. گاهی یک شخص، گروه، کمپین، قوم، واقعه، تصویر و حتی مکان فیزیکی، به شدت مورد حمایت، همدردی، توجه و یا احترام قرار می گیرد و گاهی به شدت مورد تمسخر، تنفر، برائت و یا توهین واقع می شود.
طنز دنیای مجازی اینجاست؛ همان افرادی که به طور پیوسته و با پشتکار مشغول به اشتراک گذاری و کپی کردن متن ها، تصاویر و ویدئوهای عاشقانه، عارفانه، میهن پرستانه، مذهب گرایانه، هم نوع دوستانه و انسان منشانه هستند، همان ها می توانند بخشی از سربازان ارتش های سیاهِ توهین و فحش و تخریب و تمسخر باشند.
هر انسانی جنبه های مثبت و منفی زیادی در شخصیت خود دارد که بسته به شرایط آن ها را بروز می دهد. عشق، خشم، ترس، غم، غرور، شادی و … همه از احساساتی هستند که تمام انسان ها کم و بیش از آن ها بهره برده اند. منتهی در دنیای واقعی بروز هر کدام از آن ها به شکل کنترل شده تری (کنترل های درونی و بیرونی) است که همیشه هم خوب نیست و گاهی آزاردهنده است. اما در دنیای مجازی، مجال و عرصه برای بروز احساسات بسیار بازتر است که همیشه هم خوب نیست و گاهی آزاردهنده است. همین باعث می شود که دنیای مجازی گاهی خیلی شور باشد و گاهی بی نمک.
«س.م.ط.بالا»
پی نوشت: من هم یکی از همین حاضران دنیای مجازی هستم که شاید گاهی اسیر ویژگی های آن می شوم.

مطلب زیر با عنوان ” به فکر خودت باش ” از سایت yaghout-art.ir “یاقوت” کپی شده است:
توضیح پس از انتشار: یکی از دوستان در بخش نظرات گفتند که: «think for yourself در واقع به معنی “خودت فکر کن” است. به فکر خودت باش یعنی think about yourself.» چون من به زبان انگلیسی وارد نیستم از همان عنوانی که در سایت یاقوت آمده بود استفاده کردم.
پوستری با عنوان “به فکر خودت باش” که توسط آگوستو زامبوناتو طراحی شده و به موضوع تاثیر رسانه، شبکههای اجتماعی، اینترنت و بطور کلی تکنولوژی بر زندگی انسان میپردازد.
آگوستو زامبوناتو درباره این پوستر میگوید:
پوستر به فکرخودت باش!در واقع تفسیری از وابستگی و اعتیاد بی رویه به اینترنت، شبکههای اجتماعی و بطور کلی تکنولوژی است. مردی که با USB در تصویر دیده می شود نماد و نماینده مردم عصر حاضر است که کاملا تحت تاثیر تکنولوژی قرار گرفته و خودش نیز نسبت به این وابستگی و اعتیاد آگاهی ندارد و بخاطر همین است که نماد تکنولوژی را در پشت سر قرار دادم.
دو پوستر دیگر در همین زمینه و از همین طراح را در ادامه ببینید

به دلیل اهمیت RFID در اینترنت اشیا و اینکه در بیشتر مقالات از این تکنولوژی به وفور سخن گفته اند، در این مطلب از سری مطالب اینترنت اشیاء، به صورت جزئی تر به RFID می پردازیم. بخش عمده مطالب این بخش از کتاب راهنمای RFID آورده شده است.
شناسایی مبتنی بر فرکانس های رادیویی (RFID)
امروزه RFID یک اصطلاح عمومی برای تکنولوژی هایی است که از امواج رادیویی برای شناسایی اتوماتیک افراد یا اشیاء استفاده می کنند. روشهای زیادی برای شناسایی وجود دارد که رایج ترین آنها، زدن یک برچسب با شناسه یکتا به شی یا انسان است. همان طور که در شکل زیر می بینید یک سیستم RFID به طور عمومی دارای اجزای زیر است.
- قطعه RFID که همان برچسب است
- یک برچسبخوان همراه با آنتن فرستنده-گیرنده
- یک سیستم کامپیوتری

اینترنت اشیاء (Internet of Things یا به اختصار IOT) به طور کلی اشاره به بسیاری از اشیاء و وسایل محیط پیرامونمان، از ماشین لباسشویی، یخچال و تلویزیون گرفته تا سیستم های تهویه، روشنایی منازل و ادارات دارد که به شبکه متصل شده و بتوان توسط برنامه های کاربردی موجود در تلفنهای هوشمند و تبلت آن ها را کنترل و مدیریت کرد.
اینترنت اشیاء به این معنا است که بسیاری از وسایل روزمره مورد استفاده ما با اتصال به اینترنت، وظایف و اطلاعات خود را با هم و یا با انسان ها به اشتراک بگذارند. عبارت اینترنت اشیاء، برای اولین بار در سال 1999 توسط کوین اشتون (Kevin Ashton) مورد استفاده قرار گرفت. او جهانی را توصیف کرد که در آن هر چیزی، از جمله اشیای بی جان، برای خود هویت دیجیتال داشته باشند و به کامپیوترها اجازه دهند آن ها را سازماندهی و مدیریت کنند. کوین اشتون در این رابطه می گوید:
اینترنت اشیاء، خلقِ روشی برای شرکت ها می باشد تا با استفاده از حسگرها به شناسایی اشیاء در هر کجا از این دنیای بسیار بزرگ بپردازند. این فناوری در حال تغییر دادن اساسی به روش پیگیری اشیاء از تولید تا مصرف و حتی بالعکس می باشد. به همین خاطر است که ما اینترنت اشیاء را خلق می کنیم. (Digital ID World 2003)
به عبارت دیگر می توان گفت: «اینترنت اشیاء به معنی یک شبکه جهانی از اشیاء به هم پیوسته است که به طور منحصر به فرد قابل آدرس دهی هستند و بر اساس پروتکل های ارتباطی استاندارد عمل می کنند.»

مطلب زیر از سایت “تابناک با تو” که مرجع آن را “مجله زندگی ایده آل” معرفی کرده، برداشته شده است. تصویر فوق هم صرفا جهت شیرین شدن مطلب اضافه شده و قصد دیگری نداشته ام.
سلفی بازها مراقب اختلالات روانی باشند!
چندی پیش گروهی از متخصصان آسیبشناسی و روانشناسان روسیه اعلام كردند اوج گرفتن تب سلفی به بروز اختلالات روانی جدی منجر خواهد شد. شاید شنیدن این موضوع در ابتدا عجیب به نظر برسد اما با كمی تامل میبینیم این نگرانی خیلی هم بجاست.
در عروسی و عزا، در بیمارستان و گورستان، از جهنمیترین موقعیتها گرفته تا بحرانیترین درگیریهای خیابانی و … سلفی گیران حضوری فعال دارند. چنین شد كه افراط در سلفی گرفتن به عنوان تهدیدی جدی برای سلامت روانی سلفینگارانی كه زیادهروی كردند، مورد توجه كارشناسان قرارگرفت.
وقتی سلفی به دیكشنری آكسفورد رسید…
شاید از سال 2012 كه سلفی گرفتن توسط بازیگران هالیوود آغاز شد، هیچ كس فكرش را هم نمیكرد كه تمایل مداوم مردم برای سلفی گرفتن از خودشان، به اپیدمی جهانی، اعتیاد و نگرانیهای روز جامعهشناسان و روانشناسان تبدیل شود. كار به آنجا رسید كه دیكشنری آكسفورد، لغت «سلفی» (Selfie) را به عنوان «لغت سال ۲۰۱۳» اعلام كرد؛ لغتی كه استفاده از آن رشد 17 هزار درصدی داشته است و روند محبوبیتش ادامه پیدا كرد تا آنجا كه دسته سلفی (مونوپاد) بعد ازمعرفیاش توسط روزنامه تایم، به عنوان «بهترین اختراع سال 2014»، یكی از پرطرفدارترین هدایای كریسمس همان سال بود كه این هم نشاندهنده رشد و محبوبیت باورنكردنی سلفی گرفتن بین مردم دنیاست. حالا با دقت به شبكههای اجتماعی و پروفایلهای مردم میبینیم كه این روزها بیشتر افراد برای پروفایلهایشان هم از عكسهای سلفی خودشان استفاده میكنند و رشته فراگیری سلفی واقعا سرِ دراز دارد. این را هم بدانید كه معادل فارسی عكس سلفی «خویشانداز» است.
سلفیهای ایراددار
تحقیقات نشان میدهد زنان تقریبا دو برابر مردان از خودشان سلفی میاندازند و برای اینكه در عكس سلفیشان، زیباتر بیفتند، وقت زیادی را صرف میكنند. جالب است بدانید اختلال خودزشتانگاری (body dysmorphic disorder) در دو سوم افرادی كه افراطی سلفی میگیرند، دیده شده است. این افراد ممكن است ساعتها وقت بگذارند تا از خودشان عكسی بگیرند تا در آن زیباتر از چیزی كه واقعا هستند به نظر برسند و ضعفهای احتمالی ظاهریشان هم در سلفیشان، كمتر مشخص باشد. پس آنقدر عكس میگیرند تا سه رخی كه در آن بینیشان بینقص به نظر برسد یا فرم شكم و كمموییشان در آن مشخص نباشد را كشف كنند.
بهطوركلی سلفی گرفتنی كه وقت زیادی از شما بگیرد و شما را به وسواس بیندازد، نشان میدهد كه سلفی ایرادداری است.
عدهای هم هنوز از آخرین زمانی كه سلفی انداخته و روی شبكههای اجتماعی بازخوردش را دیدهاند، 20 دقیقه نگذشته كه باز دلشان میخواهد خود را با «گل قالی» یا «گوسفند خال خالی» یهویی به همه نشان دهند! این سری افراد هم با توجه به تمركز افراطیشان بر «خودجلوهگری» روی شبكههای اجتماعی و جلب محبت و توجه احتمالی كه از آنها دریافت میكنند، در معرض خطر ابتلا به اختلال روانی «نمایشگری» و «خودشیفتگی» هستند. اگر بخواهیم عدد و رقم بگوییم، سلفی گرفتن روزانه بیش از سه یا چهار عدد و نمایش دادن آنها در فضای مجازی، نشاندهنده این است كه شما در معرض ابتلا به یك اختلال روانی قرار دارید.
سلفی گرفتن در مراسم سوگواری یا ایجاد شرایط خطرناك، بغرنج و بحرانی برای گرفتن سلفیهای بهتر هم دسته سوم حركتهایی است كه روانشناسان را در مورد میزان سلامت روانی سلفی گیرندگان، نگران میكند.

حکیم، تنها در کوچه، در پناه خُنکای سایه ی دیواری، نشسته بود. سر به جیب مراقبت فرو برده و در بحرِ مُکاشفت مُستَغرَق شده بود. ایام تعطیلات بود و مریدان نزدِ خانه و کاشانه ی خویش رفته بودند. مردم نیز کمتر شنیدن موعظه و پند را تاب می آوردند. پس فرصتی مغتنم بود تا به مکاشفه و مراقبه بپردازد و چون فرصت می یافت سری هم به اینستاگرام و فیسبوک و تلگرام و وایبر و توییتر و از این دست می زد. ساعتی به همین طریق گذشت تا آنکه از فرشتگان ملکوت که دامن از کَفَش بُرده بودند و مَه رویانِ خاکی که دلش را ربوده بودند، ملول گشت. پس سر برآورد تا دمی بیاساید و نفسی تازه کند. نگاهش افتاد به «خرِ ملا نصرالدین» که خرامان به سویش می آمد. چون «مُلا» را همراه خر نیافت، خواست که تفریحی کند. پس خر را در آغوش گرفت و در همان صورت عکسی انداخت و در صفحات اجتماعی اش به اشتراک گذاشت. با این مطلع که «من و ملا نصرالدین، فی المجلس، یهویی …» و آنقدر از این حال به شعف آمده بود که «خَر» را از قلم واگذاشت.
الغرض، چون مریدانِ ملا و مریدانِ حکیم، این صورت بدیدند و آن طلیعه بخواندند؛ نزاعی مجازی بینشان درگرفت و لایک ها زدند و کامنت ها نوشتند و هر چه از قُماشِ پرده بود دریدند. گویند تا سالیان بسیار پس از آن، مُلا، حکیم را بلاک (Block) کرده بود.
پی نوشت: از کرامات حکیم نقل است که به فرمان او دوربین در محلی مناسب می ایستاده و عکس می گرفته و حکیم از «مونوپاد» بی نیاز بوده است.
«س.م.ط.بالا»
آخرین دیدگاهها