خواستم شعر باشد
55 مقاله
55
گاهی تلاش می کنم شعر بگویم اما نمی شود
خطوط آوازه خوان مه رویی را تیشه می زنند برسنگ مرمرین. با دوران های تهی جان می…
سراب شهری بدون باغ اما پُر از کلاغ شهری سیاه و زشت رفته به زیرِ کِشت کِشتِ…
صبح است. راه می پیماید فریادی از انعکاس شب. روی پنجره های اتاقم حک می شود؛…
می خواهم به وطن برگردم؛ برادرم راگم کرده ام. شخصیتی استثنائی خاطره ای گنگ **** من…
سالهای دوریست که پدرم کار می کند. پدرم کار می کند. و من در دورترین نقطه از…
بیگانه ای در اجتماع (انتحاری) من دایان وکیل مدافعی هستم از هیجانی که در آن زیسته ام….
شب از پریشانی، از طوفان، فرو می ریزد. کبریت بر فانوس می زنم تا کوچه های خوابت…