نویسنده: mary

  • سرفه های قانونی مرتضی شهید حنیفی

    مردی ، چهار شانه، رسوا و بدون جنازه

    ما بیرون از

    گریه هایمان ایستاده ایم

    و زیر هر کلمه

    قطره ای از خون تو پنهان است

    چطور می شود

    میان این صداها

    یکی صدای تو نباشد؟

    میان میلیون ها صورت

    چطور می شود یکی چهره ی تو نباشد؟

    مردی

    چهار شانه

    رسوا

    و بدون جنازه

    گلوله هایی که در سینه ات

    پنهان کردی

    دیگر هیچ کسی را نمی کشد

    دیگر هیچ کودکی را

    به وحشت نمی اندازد

    تو را آنقدر وحشیانه کشتند

    که تنها اسمت توانست سالم به خانه برگردد

    حتی وصیت نامه ات هم سوخت

    و سهمت تمام شد از آنفولانزا

    از زخم معده

    سهمت تمام شد از مرخصی ها

    از دیدن کودکانت

    تو را از نعره هایت دزدیدند

    صورتت کجا مانده؟

    چقدر خوب برنمی گردی

    چقدر خوب می میری

  • انگار خستگی من به پیش از تولدم برمی‌گردد

    انگار خستگی من به پیش از تولدم برمی‌گردد

    خطر سقوط

    بارها پیش آمده است که آجری از دست یک بنا،
    کیسه‌ای سیمان از شانه‌های یک کارگر
    یا ورقه‌ای آهنی از قلاب یک جرثقیل لیز بخورد و پایین بیافتد
    بعضی دردها تا ابد انسان را آزار می‌دهند
    پس به من حق بده
    آنقدر ترس در وجودم نهفته باشد …
    که هر وقت آغوش‌ات می‌گیرم
    از صدای تکان خوردن گوشواره‌هایت
    بترسم . . .

    شاه توت

    تا به حال
    افتادن شاه توت را دیده‌ای؟
    که چگونه سرخی‌اش را
    با خاک قسمت می‌کند
    هیچ چیز مثل افتادن درد آور نیست
    من کارگرهای زیادی را دیده‌ام
    از ساختمان که می‌افتند
    شاه توت می‌شوند

    سیاست

    همیشه بزرگترین اتفاق‌ها
    به سادگی هرچه تمام تر اتفاق می‌افتد
    پای همه کارگرها را
    به سیاست باز کردند
    از وقتی که
    جرثقیل ها چوبه دار شدند

    «سابیر هاکا»

  • گفتگو با خدا (نیل دونالد والش)

    گفتگو با خدا (نیل دونالد والش)

    کتاب “گفتگو با خدا” نوشته‌ی “نیل دونالد والش” (Neale Donald Walsch) است که توسط “انتشارات دایره” و با ترجمه‌ی “توراندخت تمدن (مالکی)” منتشر شده است.


    می‌دانم که باید با تو بگویم و همه چیز را از تو بخواهم


    • چنانچه فکری را مرتب از ذهنت بگذرانی، یا کلماتی را بارها و بارها تکرار کنی نسبت به قدرت خلاقانه آن کلمات تردیدی نداشته باش.
    • بهترین نوع مثبت گویی بیان سپاس و شکر از ذات الهی است.
    • به این طرز فکر اگر مرتب بیندیشی درباره آن صحبت کنی و به آن عمل کنی نتایج شگفت‌انگیزی را به بار خواهد آورد.
    • همیشه نتیجه از فکری حاصل می شود که تو به واقعیت آن ایمان داری، نه از کوششی که در جهت کسب نتیجه به عمل می آید، بلکه از این آگاهی، که نتیجه از پیش به‌دست آمده است.

    آیا عهد و پیمان پروردگار را می توانید باور کنید؟

    مسیح قبل از آفرینش هر معجزه ای چنین بصیرتی داشت.
    قبل از هر معجزه او از خداوند برای قدرتی که به او عطا کرده بود تشکر می‌کرد. چون هرگز به فکر او نمی‌رسید که آن چه اعلام می‌کند ممکن است تحقق پیدا ننماید.
    مسیح آن چنان از خود الهی و ارتباطش با خداوند مطمئن بود که هر فکر و کلمه و رفتاری که از او سر می‌زند منعکس کننده آگاهی او بوده است.

    اگر در حال حاضر چیزی در زندگیت وجود دارد که تصمیم داری آنرا تجربه کنی، آنرا آرزو نکن آنتخاب کن.

    در مرحله تکامل روح زمانی فرا می‌رسد که نگرانی اصلی دیگر بقای جسم فیزیکی نیست.

    شما در مقابل آنچه اتفاق می‌افتد به جای واکنش نشان دادن پاسخ دهید. و هیچ‌گاه مرتبه‌ای از بد بودن را که نمی‌خواهید باشید انتخاب نکنید.

    به چند حادثه که در زندگی‌تان اتفاق افتاده است بیندیشید. اگر این حادثه مجددا برایتان رخ دهد چه واکنشی از خودتان نشان خواهید داد.

    هدف در زندگی این است که تصمیم بگیریم گوهر الهی را متجلی سازیم و بیان کنیم، تجربه نماییم. این هدف کلی زندگی است.

    ما مرتب به این نکته برمی‌گردیم. من از این جمله خیلی الهام گرفته‌ام که هدف ما در این کره‌ی خاکی این است که زندگی‌مان «عالی‌ترین تجلی از عالی‌ترین تصویری باشد» که از خودمان داریم.

    عالی‌ترین تجلی از عالی‌ترین تصویر

    این جمله زنگ و آهنگی دارد معیاری را در اختیارمان می‌گذارد که به کمک آن می‌توانیم آنچه را می‌اندیشیم، می‌گوییم، و انجام می‌دهیم محک بزنیم.
    بدین نحو که:
    آیا آنچه در حال حاضر به آن می‌اندیشیم، در حال بیان آن هستیم، در حال انجام آن در لحظه کنونی هستیم بازتابی از عالی‌ترین تصویری است که تاکنون از خود داشتیم؟

    عالی‌ترین تصویری که تاکنون از خود داشتید چه بوده است و چه تصویر عالی از خود و دیگران خلق می‌کنید؟
    آیا شما آنقدر وسعت فکر و اندیشه دارید که خود را به صورت نجات‌بخش بشریت ببینید؟

  • به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    قرار بود جری و استر در هتلی در آوستین تگزاس سمیناری داشته باشند.
    اگر چه قراردادها امضا شده بود، به نظر می‌رسید مسئولان هتل فراموش کرده بودند. وقتی آنها به آنجا رسیدند، مجبور بودند با عجله آنجا را برای سمینارشان آماده کنند.
    استر به ما گفت: »شاید بهتر بود هتل دیگری پیدا می کردیم!»

    و ما گفتیم که شما به هر جا بروید خودتان را هم همراه خواهید برد، چون الگوها و عادت‌های ارتعاشی‌تان را با خود می‌برید.

    ما به آنها گفتیم دفترچه‌ای بخرند و روی جلد آن با خط درشت بنویسند: کتاب جنبه های مثبت من.
    و در صفحه اول آن بنویسند: جنبه های مثبت هتل ساپتارک در آوستین.

    استر شروع به نوشتن کرد: «ساختمان زیبایی است. در جای خوبی قرار گرفته و دسترسی به مرکز شهر آسان است. فضای پارکینگ کافی است. اتاقمان همیشه تمیز است. احساس آرامش و عشق ورزی دارم. اتاق‌هایی به اندازه‌های متفاوت دارد بنابراین می‌توانیم گروه‌های کوچک و بزرگ و همچنین به صورت زوج در سکوت شب بگذرانیم.»

    وقتی اینها را نوشت، تعجب کرد که چرا تا به حال متوجه نشده بود هتل به این خوبی پیدا کرده است.

    به عبارتی دیگر، توجه او به جنبه‌های مثبت چنان احساس خوبی نسبت به این هتل به او داده بود که نمی‌توانست هیچ چیز بدی را در مورد آ ن هتل به خود جذب کند.
    به عبارت دیگر او به خاطر نوشتن جنبه های مثبت – توجه اش را از گودال برگردانده بود.

    هرخواسته‌ای داشته باشید، کتاب جنبه های مثبت شما را بیشتر و بیشتر درحالت جذب قرار می‌دهد.
    به گودال‌های شهر توجه نکنید.

    برگرفته از کتاب “فراتر از باور” نوشته استر هیکس (Esther Hicks) و جری هیکس (Jerry Hicks)
    ترجمه یلدا قبادی (روانشناس)
    انتشارات آسیم

    عنوان اصلی کتاب: Ask and it is given: learning to manifest your desires

  • رگه طلا (سفر به دل خلاقیت)، جولیا کامرون

    رگه طلا (سفر به دل خلاقیت)، جولیا کامرون

    جولیا کامرون(Julia Cameron)، نویسنده کتاب پرفروش راه هنرمند، این بار در کتاب “رگه طلا: سفر به دل خلاقیت” (The vein of gold: a Journey to your creative heart) از تجربه وسیع خود در حوزه هنر و تدریس استفاده می کند تا خوانندگان کتاب را به سوی افق های زندگی ای خلاق تر و پُر ثمرتر هدایت کند.

    این کتاب خارق العاده با استفاده از روشهای مبتکرانه در رابطه با روندهای خلاق وجود ما و با در اختیار گذاشتن بیش از یکصد تکلیف ارزشمند و الهام بخش، ما را به سوی رشد و شفای حقیقی پیش می برد.

    کتاب رگه طلا به صورت “سفر به دل خلاقیت” طراحی شده است و خوانندگان را از هفت قلمرو عبور می دهد:

    قلمرو داستان، جایی که زبان باعث زنده شدن تصاویر خلاق می شود.
    قلمرو تصویر، جایی که ما یاد می گیریم اطلاعات را به صورت جامع دریافت کنیم و به برداشت ها، شهود، و احساسات شخصی خود ارج نهیم.
    قلمرو صدا، جایی که ما با آهنگ جریان زندگی خلاق هم صدا می شویم و هر روز در عمل صدای بیشتری خلق می کنیم.
    قلمرو روابط، جایی که ما مهارت های خود را بیشتر و یاران معتمد خود را انتخاب می کنیم.
    قلمرو نگرش، جایی که منفی بافی ها را دور می ریزیم و یاد می گیریم خلاقیت های خود را سبکبار تر دنبال کنیم
    قلمرو معنویت، جایی که ما تماس آگاه با قلمروهای متعالی تر را می آموزیم تا با منابع درونی خود بیشتر در تماس باشیم.
    قلمرو امکانات، جایی که ما به بینش خلاق خود از زندگی دست می یابیم.

    آرزو خوب است. شور خوب است. آرزوی پرشور روی اراده تمرکز می کند و این باعث اراده و محرک انرژی می شود.
    وقتی ما بتوانیم با خودمان روشن باشیم، می توانیم با دنیا روشن باشیم.
    وقتی با خودمان و دنیا روشن باشیم، آن گاه بیشتر می توانیم به خودمان احترام بگذاریم. این عزت نفس قادرمان می سازد تا با آمادگی بیشتری هدایایی که هستی به عنوان پاداش وضوحمان تقدیم می کند دریافت کنیم.
    درست همانطور که یاد می گیریم کارها را شروع کنیم و به پایان نرسانیم، می توانیم یاد بگیریم آنچه را شروع کرده ایم تکمیل کنیم.

    چه درگیر یک طرح خلاق باشید، چه تازه شروع به پرورش خلاقیت خود کرده باشید، این کتاب خارق العاده ابزاری نو و عملی برای حفر کردن و استفاده از رگه طلایی درونتان در اختیار شما قرار می دهد.
    اجازه گفتن ناگفتنی ها
    اجازه فکر کردن به غیر قابل فکر ها
    اجازه خلق هنر هایی که پیش از این خلق نکردنی بود.

    ما برای این اینجاییم که شاهد آفرینش باشیم و تقویتش کنیم.(انی دیلارد)

  • دعای فرانسیس

    خدایا مرا وسیله ای نیرومند برای بسط و توسعه صلح و آرامش قرار ده.
    خدایا یاریم کن تا:
    در دل های افراد ستمدیده ، عفو و بخشش.
    در دل های آکنده از تردید، ایمان.
    در دل های سرشار از ناامیدی، امید.
    در دل های مملو از ظلمت، روشنایی.
    در دل های سرشار از غم و اندوه، شادمانی.
    خدای من کمکم کن تا :
    همان گونه که به فکر تسلی غم و درد خود هستم، در راه تسکین اندوه دیگران بکوشم؛
    به همان اندازه که در اندیشه تفهیم نقطه نظر هایم هستم، به فهمیدن سخنان دیگران توجه کنم.
    چرا که آنچه در یافت می کنیم، ناشی از ایثار است؛
    با عفو و بخشش مشمول عفو و بخشش می گردیم؛
    با مرگ حیات نفسانی، در حیات ابدی متولد می شویم.
    فرانسیس مقدس

    این دعای ساده یکی از معروف ترین و به یاد مانده ترین دعا در طول تاریخ برشمرده شده است.
    این دعا تقاضای رهایی از سیاهچاله حقارت و داوری است.

    اخیرا در یک مسابقه تنیس شرکت کرده بودم، فرصتی یافتم تا معنای دعای فرانسیس را در عمل تجربه کنم.
    در این مسابقه دو نفر در برابر دو نفر رقابت می کردند. پس از مدتی کوتاه یکی از افراد طرف بازنده که ظرفیت باخت نداشت با لحنی خشن و طعنه آمیز راکت را به زمین کوبید و زیر لب به وضعیت نامساعد بازی اش دشنام داد و پس از تمام شدن بازی، بدون خداحافظی به سرعت از زمین تنیس خارج شد،
    هنگامی که ما سه نفر زمین را ترک می کردیم مشاهده کردم که دو نفر دیگر رفتار همبازی عصبانی را به باد ملامت گرفته و سرزنش کردند. چیزی نمانده بود که من هم در مقام ملامت به آن ها ملحق شوم
    اما ناگهان دعای فرانسیس به من گوشزد می کند که ارتباط متقابل و هماهنگ خود را با همه عناصر و نیروی حیات حس کنم.
    به همین دلیل هنگام خروج از محوطه بازی به فردی که به خاطر باخت رنجش به دل داشت نزدیک شدم، دست هایم را دور کمرش حلقه زدم و به او گفتم:
    همه ما لحظه های بد و ناگوار را پشت سر گذاشته ایم.
    با این رفتار قصد نداشتم برتری خود را به او اثبات کنم. بلکه این دعا به من گوشزد کرد که،
    روح هستی را در همه چیز و همه کس مشاهده کنم.

    برگرفته از کتاب اندیشه های ماندگار (تحلیل افکار پیشوایان و فرزانگان)

  • کوهنورد

    کوهنورد

    بلندی کوه مرا می خواند.
    ضربان قلبم دیگر،
    نه هفتاد و پنج است نه هشتاد، نه صد
    پرنده بینوایی
    که خود را به در و دیوار قفس می کوبد
    قلب من است.
    از کوهزدگی نمی گویم
    می خواهم
    ماترهورن باشم.
    نانگا
    آناپورا
    برودپیک
    نه می خواهم اورست باشم.

    mary

  • محیط را عوض کنید(چگونه با مصلحت اندیشی اوضاع را به سود خود و اطرافیانتان تغییر دهید)

    محیط را عوض کنید

    صنعت هوانوردی برای مدتهای مدیدی از شیوه ای ثابت استفاده کرده است. از آنجا که بیشترین سوانح هوایی موقع بلند شدن و فرود آمدن هواپیماها رخ می دهد — چرا که پرحادثه ترین بخش هر پرواز بوده و محتاج هماهنگی شدید می‌باشد — این صنعت قانون سکوت در اتاق خلبان را پذیرفته است. هر زمان هواپیمایی در ارتفاع 10000 پا باشد — چه در حال بالا رفتن یا پایین آمدن باشد — در کابین خلبان کسی اجازه صحبت ندارد، به غیر از آنچه مستقیم به پرواز مربوط باشد. در ارتفاع 11000 پا، خدمه کابین پرواز می توانند درباره فوتبال، بچه هایشان، یا مسافران صحبت کنند، اما نه در ارتفاع 9500 پا.

    یک گروه فناوری اطلاعات (IT) از مضمون کابین بی صدا موقع تهیه یک طرح مهم نرم افزاری استفاده کردند.
    گروه هدفی اصولی را دنبال می کرد – سکوت در محیط برای کاستن از مدت زمان خلق محصولی تازه، از سه سال به نه ماه بود.
    در پروژه های قبلی که با قاطعیت مهلتی برای تحویل کار اعلام شده بود، محیط کار به شدت پر تنش بود.

    هنگامی که کارمندان از جدول زمانبندی عقب بودند، برای کمک گرفتن مدام مزاحم همکارانشان می‌شدند و مدیران هم به طور منظم در اطراف گشت می‌زدند و از آنها درباره نحوه پیشرفتشان جویا می شدند. در نتیجه کار مهندسان نرم افزار بیشتر و بیشتر دچار وقفه می‌شد و هفته‌های کار از شصت به هفتاد ساعت افزایش پیدا می کرد و کم کم کارکنان حتی در تعطیلات آخر هفته سر کار می آمدند، امیدوار بودند کار بدون وقفه انجام شود.

    روسای گروه IT تصمیم گرفتند تجربه ای را بیازمایند. آنها «ساعات سکوت» را برای صبح روزهای سه شنبه، پنج شنبه و جمعه تا قبل از ظهر در نظر گرفتند هدف این بود که برنامه نویس ها در وضعیت کابین بی صدا قرار بگیرند، که به آنها اجازه می داد روی بخشهای پیچیده رمز نویسی تمرکز کنند بدون آنکه به طور متناوب کارشان دچار وقفه شود.

    حتی آدم های بی توجه به اطراف به این تغییر مسیر، واکنش مثبت نشان دادند. در پایان، گروه توانست به هدفش که تولید محصول ظرف نه ماه سختگیری بود برسد. معاون شعبه این موفقیت را به ساعات سکوت کابین بی صدا نسبت می دهد.

    او گفت:«فکر نمی کنم ما بدون این ترفند می توانستیم در موعد مقرر کار را تحویل دهیم. این معیار تازه ای است.»

    در این محیطهای حساس و پرتنش مثل کابین خلبان، بیمارستان ها و گروه کاری آی تی رفتارهای درست به طور طبیعی تکامل نمی یافت. به پرستاران به طور طبیعی مجالی داده نمی شد که بدون حواس پرت شدن کار کنند و برای برنامه نویس ها به طور طبیعی به حال خود رها نمی شدند تا روی رمز نویسی تمرکز کنند. در عوض روسای شرکت مجبور شدند مسیر را به طور آگاهانه دوباره شکل دهند. با چنین تغییر کوچک در محیط، ناگهان رفتارهای درست بروز کرد.

    این مردم نبودند که تغییر کردند؛ موقعیت بود. آنچه مشکل مردم به نظر می رسد، اغلب مشکل موقعیت است.

    برگرفته از کتاب کلید را بزن
    نوشته چیپ هیث و دن هیث

  • تذکرة الأولیاء (شیخ فرید الدین عطار نیشابوری)

    نقل است که در بغداد دزدی را به دار آویخته بودند.
    جنید بغدادی برفت و پای او بوسه داد
    از او سوال کردند.
    گفت هزار رحمت بر وی باد که در کار خود مرد بوده است و چنان این کار را بکمال رسانیده است که سر در سر آن کار کرده است.

    تذکرة الأولیاء – شیخ فرید الدین عطار نیشابوری
    (باب چهل و سوم، ذکر جنید بغدادی )

  • خوشه های خشم (جان اشتاین بک)

    خوشه های خشم (جان اشتاین بک)

    کتاب “خوشه های خشم” نوشته ی “جان اشتاین بک” (John Ernst Steinbeck) است که توسط “موسسه انتشارات امیر کبیر” و با ترجمه ی “شاهرخ مسکوب و عبد الرحیم احمدی” منتشر شده است.

    جان اشتاین بک در سال 1902 در کالیفرنیا متولد شد. پس از تحصیل علوم در دانشگاه استانفورد ، مدتی به عنوان کارگر ساده، متصدی داروخانه، میوه چین و غیره به کار پرداخت. نخستین داستان او به عنوان فنجان زرین، درباره مورگان، دزد دریایی، در سال 1929 انتشار یافت.

    از سایر نوشته های وی عبارتند از: خوشه های خشم، که در سال 1993 منتشر و به در یافت جایزه پولیتزر نایل شد. شرق عدن، موش ها و آدم ها، مروارید، پنجشنبه شیرین.

    اشتاین بک در سال 1962 به دریافت جایزه نوبل ادبیات موفق گردید. وی در سال 1968 درگذشت.

    این رمان در محکومیت بی‌عدالتی و روایت سفر طولانی یک خانوادهٔ تنگدست آمریکایی است که به امید زندگی بهتر، از ایالت اوکلاهاما به کالیفرنیا مهاجرت می‌کنند؛ اما اوضاع آن‌گونه که آنها پیش‌بینی می‌کنند پیش نمی‌رود.

    این رمان هم‌ اکنون جزو چهل اثر کلاسیک سدهٔ بیستم به‌شمار می‌آید. مجلهٔ تایم نیز این رمان را در فهرست صد رمان برتر انگلیسی زبان جای داده‌است.

    بخشی از متن کتاب خوشه های خشم

    آخرین باران هایی که نم نم روی زمینهای سرخ و پاره ای از زمینهای خاکستری رنگ اوکلاهما فرو ریخت نتوانست، زمین ترک خورده را شیار کند. آخرین بارانها ذرت را بسرعت رویاند و انبوهی از علف های درهم را در طول جاده گسترد.

     

    هر شب دنیایی خلق می شود، دنیایی کامل، با دوستی ها و دشمنی های نوپدید؛ هر غروب روابطی که دنیایی را خلق می کنند برقرار می شود و هر بامداد این دنیا مثل یک سیرک سیار از هم می پاشد.

    در آغاز، خانواده ها برای تشکیل و تفرقه دنیاها کمرویی به خرج می دادند. اما اندک اندک فن تشکیل این دنیاها برایشان خودمانی شد، راه و رسم زندگی شان شد. و بعد روسا پیدا شدند و بعد قانون وضع شد و بعد مجموعه های قوانین به وجود آمد. و به تدریج که این دنیاها به مغرب نزدیکتر می شدند، کاملتر و رنگین تر می گشتند زیرا تجربه سازندگان آنها افزونی می یافت.

    خانواده ها آنچه را که باید رعایت کنند می آموختند؛ زندگی خصوصی، حق به خاک سپردن؛ حق سخن گفتن، گوش دادن، حق پذیرفتن یا نپذیرفتن، کمک کردن یا کمک نکردن، حقی که پسرها برای خوشامد گویی دارند و دخترها برای خوشامد گویی شنیدن، حق خوراکی برای گرسنه ها؛ حق زنهای آبستن و بیماران که هر حقی را زیر پا می گذارند.

     

    و بدون اینکه کسی کلمه ای بگوید خانواده ها حس می کردند که چه چیزی برایشان خطرناک است و اینها باید برای همیشه از بین برود و حق آمیختن در صمیمیت دیگران، حق جار زدن و جنجال کردن هنگامی که همه خفته اند، حق فریفتن دیگران یا زور گفتن به آنها؛ حق زنا کاری؛ دزدی؛ و آدمکشی.

    بتدریج آدمها به سوی مغرب می لغزند و قاعده ها قانون می شوند و مجازات همراه با همین قانون هاست.