شب از پریشانی، از طوفان، فرو می ریزد.

کبریت بر فانوس می زنم
تا کوچه های خوابت را روشن کنم.

پشت به تمام قرارها
چشمانم
عدالت انتظار را پس می زنند…
نابینا در حیات لذتی سر می کنند.

قصیده ای که همیشه تو را می خواند
لال می شود.

ومن
پا برهنه
بی هیچ نشان
پشت تابوت پلاک هایی راه می افتم

(تقدیمی برای تمام مادران شهدا)
mary

دسته بندی شده در:

برچسب شده در:

,