دسته: متفرقه

هر مطلبی که در دسته های دیگر جای نگیرد

  • چنین نیست که نمی نویسم پس نیستم …

    چنین نیست که نمی نویسم پس نیستم …

    چند ماهی می شود که مطلبی ننوشته ام. دقیق به خاطر ندارم. اما امید دارم به درازای سال و سال ها نرسیده باشد. امروز که مجالی دست داد، در این موضوع درنگ کردم. چرا مثل گذشته نمی نویسم؟

    پیش از این شور و شوق بیشتری برای نوشتن بود. گاهی فکر نوشتن در مورد چیزی، چنان مغزم را درگیر می کرد که خواب از سرم می ربود و تا دست به قلم (شما بخوانید کیبورد) نمی بردم، آرام نمی یافتم.

    قبل تر فرصت بیشتری داشتم برای اندیشیدن در مورد مسائل مختلف. واکاوی آنچه جهان مرا و نگاه من به جهان را شکل داده است. بیشتر می خواندم. اصلا بخشی از نوشته های من همین معرفی کتاب بود. اکنون مانده ام با چند کتاب ناخوانده. زندانی در قفسه ی کتابخانه.

    برای نوشتن لازم است تا چراغ اندیشیدن روشن باشد. نه آنکه بگویم چراغ اندیشه را کشته ام. نه. اما آنقدر نیست که دیگ کلمات را به جوش آورد و غلغلی کند و سرریزشان کند بر لوح سفید کاغذی و یا صفحات وب.

    حال درد سرتان نمی دهم. سخن کوتاه می کنم. شاید بهانه ای باشد برای شروعی دوباره. شاید. هدف آن بود که بگویم چنین نیست که نمی نویسم پس نیستم!

    «س.م.ط.بالا»

  • هنر به پایان رساندن

    هنر به پایان رساندن

    انسان ها به سه گروه تقسیم می‌شوند. گروه اول، رویاپردازان و سخنگویان، که پروژه هایشان را با هیاهو و شور و شوقی وصف ناپذیر آغاز می‌کنند؛ اما این انفجار انرژی و شور و هیجان به سرعت فروکش می‌کند، زیرا در دنیای واقعی، برای پایان دادن به هر پروژه، تلاشی سخت و بی وقفه لازم است. این افراد موجوداتی احساساتی هستند که اغلب در لحظه‌ی حال زندگی می‌کنند و به راحتی با ورود چیزهای جدید، علاقه‌ی خود را از دست می‌دهند. پروژه های ناتمام بسیاری در زندگی‌شان وجود دارد و حتی برخی از آنان به اندیشیدن و پروردن افکار پوچشان عادت دارند.

    گروه بعد، افرادی هستند که هر کاری را انجام می‌دهند به نتیجه می‌رسانند، یا به این دلیل که آنها مجبورند یا به این خاطر که توانایی انجامش را دارند، اما هنگام رسیدن به خط پایان، انرژی و قدرتی کمتر از لحظه‌ی شروع دارند و از آنجا که مجبور به اتمام راه هستند، اغلب شتابزده و بی برنامه پروژه را به انتها می‌رسانند و معمولا احساس نارضایتی می‌کنند. در واقع هر پروژه را بدون درک دقیق از چگونگی پایان آن شروع می‌کند و هنگام پیشرفت و مواجهه با رخدادهای غیرقابل انتظار برنامه‌ای خاص ندارند.

    گروه سوم، شامل افرادی می‌شود که قوانین اولیه قدرت و استراتژی را درک می‌کنند. پایان در هر زمینه‌ای مانند یک پروژه، یک مبارزه‌ی انتخاباتی یا یک گفت و گو، اهمیت فوق العاده ای برای مردم دارد. این اتفاق در ذهن ثبت می‌شود. یک جنگ می‌تواند با هیاهوی بسیار شروع شود و پیروزی‌های بسیاری را به ارمغان بیاورد؛ اما اینکه چگونه به پایان می‌رسد، در یادها می‌ماند و کسی به شروع پرهیاهو اهمیتی نمی‌دهد و تنها شاید این هیاهو برای لحظه‌ای ذهنشان را درگیر کند.

    افراد گروه سوم از اهمیت به پایان رساندن آگاه هستند. آنها با تفکر منطقی، طرحی روشن ارائه می‌کنند. آنها نه تنها برای پایان دادن به پروژه‌ی خود در آینده برنامه ریزی می‌کنند، بلکه به تمام نتایج و عواقب اجرای آن برنامه هم می‌اندیشند. این افراد کسانی هستند که هنر به پایان رساندن را می‌دانند.

    (33 استراتژی جنگ، رابرت گرین، ترجمه مرجان ایزدی، صفحه 618)

  • یک معمای بزرگ؛ یک رویای عجیب

    یک معمای بزرگ؛ یک رویای عجیب

    فکر کردم همه‌مان در داستانی عجیب زندگی می‌کنیم. با وجود این اکثر آدمها معتقدند که این دنیا کاملا طبیعی است و یکسره دنبال چیزهایی هستند که غیرطبیعی باشد، مثل فرشته و آدم فضایی؛ تنها به این دلیل که نمی توانند ببینند دنیا خودش یک معمای بزرگ است. احساس می‌کردم با بقیه فرق دارم. فکر می‌کردم دنیا خودش یک رویای عجیب است. …به نظر من این موضوع هم خودش معمای بزرگی است که آدمها صبح تا شب این طرف و آن طرف می‌دوند و فعالیت می‌کنند. بدون اینکه فکر کنند از کجا آمده‌اند. چگونه می‌شود چشم بر زندگی روی این کره خاکی بست و آن را کاملا طبیعی دانست؟

    “یاستین گوردر؛ راز فال ورق صفحه 149”

  • سرفه های قانونی مرتضی شهید حنیفی

    مردی ، چهار شانه، رسوا و بدون جنازه

    ما بیرون از

    گریه هایمان ایستاده ایم

    و زیر هر کلمه

    قطره ای از خون تو پنهان است

    چطور می شود

    میان این صداها

    یکی صدای تو نباشد؟

    میان میلیون ها صورت

    چطور می شود یکی چهره ی تو نباشد؟

    مردی

    چهار شانه

    رسوا

    و بدون جنازه

    گلوله هایی که در سینه ات

    پنهان کردی

    دیگر هیچ کسی را نمی کشد

    دیگر هیچ کودکی را

    به وحشت نمی اندازد

    تو را آنقدر وحشیانه کشتند

    که تنها اسمت توانست سالم به خانه برگردد

    حتی وصیت نامه ات هم سوخت

    و سهمت تمام شد از آنفولانزا

    از زخم معده

    سهمت تمام شد از مرخصی ها

    از دیدن کودکانت

    تو را از نعره هایت دزدیدند

    صورتت کجا مانده؟

    چقدر خوب برنمی گردی

    چقدر خوب می میری

  • اعمال خشونت بار، خیلی مخرب تر از بلاهای طبیعی هستند

    اعمال خشونت بار، خیلی مخرب تر از بلاهای طبیعی هستند

    اعمال خشونت بار، خیلی مخرب تر از بلاهای طبیعی(مثل توفان یا زلزله) هستند، زیرا قربانیان خشونت، برخلاف قربانیان سوانح طبیعی، احساس می‌کنند که عمدا به عنوان هدف خشونت و بدکرداری انتخاب شده‌اند. این حقیقت همه‌ی آن تصورات درباره‌ی اعتماد و اطمینان به مردم و امنیت دنیای شخصی دورنی را در هم می‌شکند. برای افرادی که قربانی خشونت یا تجاوز شده اند، اجتماع هر لحظه، محل خطرناکی می‌شود و مردم تهدید بالقوه‌ای برای امنیت آنها محسوب می‌شوند.

    «هوش عاطفی، دنیل گلمن، ترجمه حمیدرضا بلوچ، نشر رخ مهتاب، صفحه 312»

  • به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود

    قرار بود جری و استر در هتلی در آوستین تگزاس سمیناری داشته باشند.
    اگر چه قراردادها امضا شده بود، به نظر می‌رسید مسئولان هتل فراموش کرده بودند. وقتی آنها به آنجا رسیدند، مجبور بودند با عجله آنجا را برای سمینارشان آماده کنند.
    استر به ما گفت: »شاید بهتر بود هتل دیگری پیدا می کردیم!»

    و ما گفتیم که شما به هر جا بروید خودتان را هم همراه خواهید برد، چون الگوها و عادت‌های ارتعاشی‌تان را با خود می‌برید.

    ما به آنها گفتیم دفترچه‌ای بخرند و روی جلد آن با خط درشت بنویسند: کتاب جنبه های مثبت من.
    و در صفحه اول آن بنویسند: جنبه های مثبت هتل ساپتارک در آوستین.

    استر شروع به نوشتن کرد: «ساختمان زیبایی است. در جای خوبی قرار گرفته و دسترسی به مرکز شهر آسان است. فضای پارکینگ کافی است. اتاقمان همیشه تمیز است. احساس آرامش و عشق ورزی دارم. اتاق‌هایی به اندازه‌های متفاوت دارد بنابراین می‌توانیم گروه‌های کوچک و بزرگ و همچنین به صورت زوج در سکوت شب بگذرانیم.»

    وقتی اینها را نوشت، تعجب کرد که چرا تا به حال متوجه نشده بود هتل به این خوبی پیدا کرده است.

    به عبارتی دیگر، توجه او به جنبه‌های مثبت چنان احساس خوبی نسبت به این هتل به او داده بود که نمی‌توانست هیچ چیز بدی را در مورد آ ن هتل به خود جذب کند.
    به عبارت دیگر او به خاطر نوشتن جنبه های مثبت – توجه اش را از گودال برگردانده بود.

    هرخواسته‌ای داشته باشید، کتاب جنبه های مثبت شما را بیشتر و بیشتر درحالت جذب قرار می‌دهد.
    به گودال‌های شهر توجه نکنید.

    برگرفته از کتاب “فراتر از باور” نوشته استر هیکس (Esther Hicks) و جری هیکس (Jerry Hicks)
    ترجمه یلدا قبادی (روانشناس)
    انتشارات آسیم

    عنوان اصلی کتاب: Ask and it is given: learning to manifest your desires

  • کپی رایت و ویدئوهای کانال آپارات ایده آلیتی

    کپی رایت و ویدئوهای کانال آپارات ایده آلیتی

    ویدئوهای کانال آپارات ایده آلیتی را جهت حفظ حقوق تولیدکنندگان و رعایت قوانین کپی رایت از حالت نمایش خارج کردم.

    جمله‌ی بالا شرح موجزیست از آنچه رخ داده است. اما مایلم توضیح کاملتری برای مخاطبانی که حوصله‌ی بیشتری دارند، ارائه کنم.

    تا این تاریخ بیش از 600 ویدئو در کانال آپارات سایت ایده آلیتی قرار داده‌ام. بخش عمده‌ای از این ویدئوها، انیمیشن‌های کوتاه بود و تعدادی فیلم کوتاه و چند فیلم مستند هم در این بین قرار داشت. کمتر از 10 ویدئو نیز توسط من تهیه شده بود.

    هدف اصلی من به اشتراک گذاشتن مفاهیمی بود که در این ویدئوها در زمانی کوتاه و به شکلی زیبا بیان شده بود. مفاهیمی انسانی، اجتماعی و اخلاقی. آنچه که من خود قادر به بیان آنها به این شکل و قالب نبودم.

    این کار مدت زیادی ادامه داشت و کانال هم مخاطبانی پیدا کرده بود و برخی ویدئوها مورد استقبال کاربران فراوانی قرار می‌گرفت. اما حلقه‌ی مفقوده‌ی این فرآیند همان حقوق صاحبان آثار بود. اکثر ویدئوها غیر ایرانی بودند و در سایت‌های مختلف خارجی و گاه ایرانی منتشر شده‌اند. با این حال همچنان انتشار مجدد آنها در یک کانال دیگر موجب پایمال کردن بیشتر حقوق تولیدکنندگان می‌شد.

    بنابراین هر چند بسیار دیر هنگام، اما به این درک و نتیجه رسیدم که هدف من از انتشار این ویدئوها، به نیت خیر و بدون نگاه تجاری، نمی‌تواند توجیه کننده‌ی حقوق پایمال شده‌ی کسانی باشد که برای تهیه‌ی آنها زحمت فراوان کشیده‌اند. پس ویدئوهای کانال را از حالت انتشار خارج کردم.

    پی‌نوشت اول: کانال آپارات ایده آلیتی همچنان به کار خود ادامه خواهد داد؛ و من تلاش می‌کنم تا ویدئوهای تولیدی خود را در آن منتشر کنم. و یا آثاری که از رضایت صاحبان آنها جهت انتشار اطمینان داشته باشم.

    پی‌نوشت دوم: شما هم نظرات خود را در این زمینه بیان کنید.

    «س.م.ط.بالا»

  • Start : مهمترین کلمه ای که در زندگی خود باید دنبال کنید

    Start : مهمترین کلمه ای که در زندگی خود باید دنبال کنید

    مجموعه کارتونی از: John P. Weiss


    ادامه مطلب را دنبال کنید  (بیشتر…)

  • راه آهن با چراغهای با سرعت بالا

    راه آهن با چراغهای با سرعت بالا

    لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.

    لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.

    لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.

    لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.

    سایت پی تم مرجع خرید قالب و افزونه وردپرسی

    لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.
    لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.

    لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی در صنعت چاپ، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیک گفته می‌شود.

    • لورم ایپسوم یا طرح‌ نما
    • لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی و بی‌معنی
    • لورم ایپسوم یا طرح‌ نما به متنی آزمایشی
  • قضاوت بدون آگاهی؛ غیر اخلاقی‌ترین عادت بشر

    قضاوت بدون آگاهی؛ غیر اخلاقی‌ترین عادت بشر

    غیر اخلاقی‌ترین عادت بشر،

    این‌ است که مدام و بی‌وقفه،

    درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می‌کند …!

    این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن،

    نفرت انگیزترین حماقت و مخرب‌ترین شرارت‌هاست …!

    «برگرفته از کتاب “وصیت خیانت شده” نوشته‌ی “میلان کوندرا”»

    درباره میلان کوندرا

    میلان کوندرا (Milan Kundera) زاده ۱ آوریل، ۱۹۲۹ در برنو، چکسلواکی‌ست که از سال ۱۹۷۵ در فرانسه زندگی می‌کند و از سال ۱۹۸۱ یک شهروند فرانسوی شده‌است. پدر کوندرا نوازنده پیانو و شاگرد لئوش یاناچک بود. علاقه او به موسیقی در بسیاری از آثار او به ویژه رمان شوخی پیداست. میلان شعرگویی را از ۱۴ سالگی آغاز کرد و در ۱۷ سالگی پس از شکست آلمان به حزب کمونیست پیوست و در سال ۱۹۴۸ وارد دانشکده سینمای پراگ شد. اما در سال ۱۹۵۰ از حزب اخراج شد. نخستین مجموعه شعر او با نام «انسان؛ بوستان پهناور» که خوشبینی موجود و ادبیات دولتی را مورد انتقاد قرار می‌داد در ۱۹۵۳ و دومین و آخرین مجموعه شعر او با نام «تک گویی» که در آن رفتارها و کردارهای انسانی و روابط عاشقانه بی‌پرده بازنمایی می‌شد در ۱۹۵۷ منتشر شدند. او در ۱۹۶۰ گزیده اشعار گیوم آپولینر و تحلیلی از آن‌ها را چاپ کرد و در همین سال آموزش ادبیات در دانشکده سینما به عهده او گذاشته شد. نخستین نمایشنامه او با نام «مالکان کلیدها» که به دوران ترس و خشونت هنگام استیلای آلمان می‌پرداخت در ۱۹۶۱ به چاپ رسید. کوندرا در سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۸ ده داستان با عنوان عشق‌های خنده دار می‌نویسد که در آن‌ها به رابطه فرد با اجتماع توجه شده و مضمون بسیاری از رمان‌های آینده‌اش طرح می‌شوند.