ماه: اکتبر 2016

  • روانشناسی آموزش قاطعیت نوشته دکتر هربرت فنسترهایم و جین بر

    روانشناسی آموزش قاطعیت نوشته دکتر هربرت فنسترهایم و جین بر

    کتاب “روانشناسی آموزش قاطعیت : وقتی که می‌خواهید بگویید نه‌ نگویید بله” نوشته ی “هربرت فنسترهایم” (Herbert Fensterheim) و “جین بر” (Jean Baer) است. این کتاب با عنوان اصلی “Don’t Say Yes When You Want to Say No: How Assertiveness Training Can Change Your Life” در سال 1975 میلادی منتشر شده و “عباس چینی” در سال 1378 شمسی به فارسی برگردانده است.

    میتوان عصبی نبود و طبیعی بودن را آموخت

    روانشناسی آموزش قاطعیت : وقتی که می خواهید بگویید نه نگویید بله

    انسان خوستار عمر با عزت و رضایتبخش است، ولی زندگی موانع و مشکلاتی پیش می آورد که ما را از رسیدن به این هدف دور می سازد. اجتماع به ما می آموزد به راه هایی عمل کنیم که با این منظور ناسازگار است. دنیا پر از کسانی است که به نحو حقارت آمیزی زندگی می کنند. آنها احساسات خشم و محبت خود را بروز نمی دهند، امیال خویش را سرکوب می کنند و در مقابل خواسته های دیگران تسلیم می شوند و آرزوهای خود را در دل نگاه میدارند و چون هیچگونه کنترلی بر زندگی خود ندارند به طور فزآینده ای نامطمئن می شوند. آنها حالت عدم قاطعیت را قبول می کنند.
    شما رفتار عدم قاطعیت را با نتایج زیان بارش فرا می گیرید گرچه آن الگویی عصبی در زندگی شماست، و می توانید آن را از یاد ببرید. راه حل این مشکلات را می توانید در آموزش قاطعیت پیدا کنید.
    هدفهای فرعی را تعیین کنید. تصویر ذهنی ایده آلی از خود مجسم کنید از خود بپرسید که میخواهم چگونه باشم. خود ایده آل را با تمام استعدادها و صفاتی که دوست دارید داشته باشید ببینید.

    • محدودیت های خود را بشناسید

    قبول کنید که در یک زمان نمی توان همه چیز شد. زمان انسان رنسانس تمام شده است شما باید اولویتها را در نظر بگیرید در این صورت ممکن است از بعضی از هدفها کاملا صرف نظر کنید.
    محدودیت هدفها را از نظر استعداد و سن قبول کنید. در پنجاه سالگی می توان پیانو زدن را برای تفریح یاد گرفت، ولی برای شرکت در کنسرت خیلی دیر است. اگر قدرت هماهنگی کمی دارید بدیهی است نمی توانید قهرمان تنیس شوید اما می توانید برای تفریح آن را یاد بگیرید. همین که خود را با اعمال و زندگی تان مورد بررسی قرار دهید هدفهای دراز مدت شما ممکن است تغییر کند. درباره هدفهای دراز مدت هیچ چیز تغییر ناپذیر نیست گاهی بدون اینکه آگاه شوید تغییرات به تدریج پیش می آیند.

    • یاد بگیرید دعوا کنید اما منصفانه

    در کتاب “دشمن صمیمی” نوشته جورج آر.باخ و پیتر ویدن این طور نوشته شده است: «نزاع لفظی بین دوستان صمیمی و نزدیک نه تنها قابل قبول است بلکه سازنده و مفید نیز هست»
    در یادگیری نزاع شما میخواهید به سه هدف برسید: درک و رسیدن به اهداف نزاع، ابراز احساسات از طریق نزاع و کنترل کردن نزاع مخرب.
    نزاعهای خود را بعدا مورد بررسی قرار دهید. آیا پیروزی شما در شرایط عادلانه به دست آمده است؟ اعتماد را افزایش داده است؟ آیا مبارزه صریح و مستقیم بوده است؟ چه چیزهایی را دوست داشتید و چه چیزهایی را دوست نداشتید؟

    • قاطعیت از طریق خویشتنداری

    در منظومه بزرگ و حماسی اودیسه و هومر شرح می دهد که اولیس بعد از فتح جنگ تروا به اتفاق ملوانان خود به طرف مملکت حرکت کردند، راه آنها به ایتاکا از کنار جزیره سیرنس می گذشت. این جزیره مأمن مخلوقاتی بود که نیمی از آنها زن و نیمی دیگر پرنده بودند آنها با موسیقی فریبنده ملوانان را اغوا میکردند تا به ساحل بیایند تا آنها را دریده و بخورند. اولیس تصمیم گرفت در گوش ملوانان موم گذاشته تا از کنار جزیره عبور کرده و نجات پیدا کنند. در اصطلاح روانشناسی مدرن برداشتن انگیزه و جلوگیری از واکنش نامیده می شود. وقتی مردی که رژیم غذایی دارد غذا را از جلو چشمش دور نگه می دارد عمل برداشتن انگیزه را انجام می دهد. شما می توانید رفتار خود را اصلاح کرده کنترل کنید یا تغییر دهید. با استفاده از یک رشته تکنیکهای رفتاری می توانید پیشامدهای احتمالی، اقدامات، پاداشها و حتی مجازاتها را نظم دهید که واکنش شما آن طور که می خواهید باشد. حتی اگر عادت بدی در شما ریشه دوانده است می توانید رفتارهای دلخواه را جانشین رفتارهای ناپسند کنید.
    مشکلات قاطعیت منجر به رفتار نامناسب می شود. اساسا اگر قاطع نباشید خیلی ضعیف جلوه می کنید. چون برای منافع خود ایستادگی نمی کنید احساس آزرده گی، اضطراب و کم ارزشی می کنید. اعمال و عکس العملهای ناقص ممکن است رفتار تجاوزکارانه داشته باشد که در بعضی موارد بروز این رفتار و دور تسلسل شما را در دام مارپیچ عصبی می اندازد.

  • حمام ها و آدم ها ؛ داستان های کوتاهِ طنز از میخاییل زوشنکو

    حمام ها و آدم ها ؛ داستان های کوتاهِ طنز از میخاییل زوشنکو

    “حمام ها و آدم ها” مجموعه ای از داستان های کوتاه و با زبان طنزِ “میخاییل زوشنکو” (Mikhail Zoshchenko)، داستان‌نویسِ روس، است. نشر ماهی این کتاب را با ترجمه ی آبتین گلکار منتشر کرده است. همین کتاب قبلا با عنوان “طالع نحس” در سال 1388 توسط “نشر کوچک” منتشر شده بود.

    زوشنکو، همانند گوگول، «میان گریه» می خندد، ولی خنده اش امیدوارانه است و البته امید را هم به طنز می گیرد؛ چنان که خودش می گوید: «ولتر زمانی با خنده های خود شعله هایی را فرونشاند که مردم را در آن ها می سوزاندند، ولی ما با خنده ی خود می خواهیم دست کم چراغ کوچکی را روشن کنیم که برخی از مردم در نور آن ببینند چه چیزی برایشان خوب است و چه چیزی بد… اگر اینگونه شود، آنگاه می توانیم بگوییم که در نمایش زندگی، نقش ناچیز خود را به عنوان منشی و نورپرداز صحنه، درست اجرا کرده ایم.»

    متن پشت جلد کتاب حمام ها و آدم ها نوشته میخاییل زوشنکو

    مضمون داستان‌های زوشنکو از تناقض‌های زندگی روزمره در اتحاد جماهیر شوروی مایه می‌گیرد. بلندترین داستان این مجموعه، با نام «طالع نحس»، دوازده صفحه است و باقی داستان‌ها اغلب از چهار صفحه تجاوز نمی‌کند. کتاب با یادداشت کوتاه و طنزآمیز زوشنکو، درباره‌ی زندگی و عقاید خودش، آغاز می‌شود. همچنین مترجم کتاب مقاله‌ای از آنا یوریِونا مرژینسکایا درباره‌ی زوشنکو و آثارش ترجمه و به کتاب اضافه کرده است.

    در ادامه یکی از داستان های این کتاب را بخوانید:

    شامه ی سگی – (از کتاب حمام ها و آدم ها)

    پالتو پوستِ راکونِ “یرمی بابکینِ” کاسب را کش رفتند.
    یرمی بایکین داد و فغان می کرد. حتما متوجه هستید که چقدر برایش زور داشت. می گفت: «پوستین خیلی خوبی بود همشهری ها. حیف. غصه ی پولش را نمی خورم، ولی اگر دزد را پیدا کنم، چنان تفی به صورتش می اندازم که حظ کند.»
    بعد یرمی بابکین از اداره ی پلیس یک سگ ردیاب خواست. سر و کله ی مردی پیدا شد با کلاه کپی و مچ پیچ، که یک سگ با خودش آورده بود. عجب سگی هم بود؛ قهوه ای، با پک و پوز خشن و کج خلق.
    مرد سگ را برد کنار در که بو بکشد، پیس پیسی به سگ گفت و از او فاصله گرفت. سگ کمی هوا را بو کرد، نگاهی لای جمعیت انداخت (گفتن ندارد که کلی آدم جمع شده بود) و یکمرتبه رفت سراغ فیوکلای پیرزن، از واحد پنج، و مشغول بو کشیدن پایین دامن او شد. پیرزن خودش را کشید وسط جمعیت، سگ هم رفت دنبال دامنش. پیرزن مدام می رفت کنار و سگ هم به دنبالش. دامن پیرزن را چسبیده بود و ول نمی کرد.
    پیرزن جلو مأمور به زانو افتاد: «بله، گیر افتادم، حاشا نمی کنم. پنج سطل مایه ی خمیر، بله، دستگاهش را هم قبول دارم. همه اش در حمام است. مرا ببرید به اداره ی پلیس.»
    آه مردم بلند شد. پرسیدند: «پس پالتو پوست چی؟»
    «روحم هم از پالتو پوست خبر ندارد، ولی بقیه اش درست است. مرا ببرید، مجازاتم کنید.»

    (بیشتر…)

  • تراژدی تنهایی ؛ زندگی نامه ی سیاسی محمد مصدق؛ کریستوفر دو بلگ

    تراژدی تنهایی ؛ زندگی نامه ی سیاسی محمد مصدق؛ کریستوفر دو بلگ

    تراژدی تنهایی نوشته ی کریستوفر دو بِلِگ (Christopher De Bellaigue)، در سال 2012 میلادی با عنوان اصلی Patriot of Persia: Muhammad Mossadegh and a tragic Anglo American coup منتشر شده است. نشر چشمه این کتاب را با ترجمه ی “بهرنگ رجبی” در سال 1394 هجری شمسی منتشر کرد.

    در این زندگی نامه ی تازه ی محمد مصدق، نخست وزیری که سرخوردگی از سرنگونی اش هنوز در جان اصلاح خواهان ایرانی باقی است، کریستوفر دو بِلِگ با استفاده از انبوهی منابع فارسی و فرنگی و همچنین اسنادی تازه یاب از زندگی شخصی و حرفه ای او، شرحی مفصل و پُرجزئیات به دست می دهد از فراز‌ و‌ نشیب های یک عمر سیاست ورزی های مصدق در کسوت هایی مختلف، عمری که عمده اش در مرکز بحران ها گذشت و هر گامش پا گذاشتن از آتشی به آتش دیگر بود. تاریخ پژوه انگلیسی از کودکی مصدق شروع می کند و بعد رد روابط پیدا و پنهان جوانی او را می گیرد تا تأثیر طبقه و محیط و خانواده و آدم ها را بر شکل گیری شخصیت سیاستمدار آینده نشان بدهد. در ادامه به سراغ مقاطع حساس و دشوار دوران مناصب حکومتی او می رود، و سِیر این زندگی سراسر کشمکش و مبارزه را تا فرجام تلخ خانه نشینی و مرگ مصدق پی می گیرد؛ از گذر این ها ضمناً روایتی هم به دست می دهد از آرایش قوای سیاسی، جنگ دیدگاه های مدعی و روش های سیاست ورزی در ایران آن سال ها. دو بِلِگ کتابش را پنجاه ‌و چند سالی بعدِ تابستان مصیبت بار 1332 نوشت و می کوشد درس هایی از آن روزها به یاد آنانی بیاورد که امروز سودای تغییر و بهبود دارند.

    متن پشت جلد کتاب “تراژدی تنهایی”، نوشته ی کریستوفر دو بلگ

    سایت الف در مطلبی به معرفی این کتاب پرداخته (لینک به مطلب) که در ادامه می توانید بخوانید:

    تاریخ بازی های جذاب کم ندارد، محمد رضا پهلوی دو بار جان مردی را نجات داد که از او بی اندازه نفرت داشت. هرگاه که می خواست با کنایه‌ اشاره‌ای به ضعف و ناتوانی در سیاست کند؛ می گفت: مگر من هم مصدقم که از زیر لحاف کشور را اداره کنم!
    اما دیکتاتورها همیشه عادت به فریفتن خود دارند، بی شک پهلوی دوم هم می دانست این پیرمردِ مریض احوال از همان زیر لحاف رهبری سیاسی جریان ملی شدن صنعت نفت را برعهده گرفت و به سرانجام رساند. جوری که چرچیل در مجلس عوام بریتانیا گفت: کاری که آن آریایی کچل با ما کرد (به تحقیر در مورد دکتر مصدق)، لشکر آریایی هیتلر با آن ساز و برگش نتوانسته بود! (نقل به مضمون)

    (بیشتر…)

  • پازل شعر امروز: زیر چتر تو باران می آید مهدی فرجی

    پازل شعر امروز: زیر چتر تو باران می آید مهدی فرجی

    زیر چتر تو باران می آید

    فالگیری به من گفت: امسال منتظر باش مهمان بیاید
    اتفاقی به گرمای خورشید بین برف زمستان بیاید

    تو همان اتفاقی که در من مثل رود مذابی دویدی
    برف اسفند را آب کردی تا به سمت درختان بیاید

    من که سوزی تنم را می آزرد من که بازیچه ی باد بودم
    کوه یخهای دی را شکستم ایستادم که طوفان بیاید

    تب ندارم که هذیان بگویم با تو هر لحظه یک اتفاق است
    دیگر اصلا تعجب ندارد زیر چتر تو باران بیاید

    مثل شب – قصه های قدیمی روی زانوی مادر بزرگی
    لحظه هایی که خیلی طبیعی است ماه تا سطح ایوان بیاید

    می شود ورد جادوگری زشت دختری را بخواباند و بعد
    با تو بوسه ی قهرمانی عمر سرما به پایان بیاید

    می شود یک درخت کهنسال دفتر خاطرات تو باشد
    می توانی ببینی که یک شیر صبح توی خیابان بیاید

    قصه یک سرزمین عجیب است مرز بین خیال و حقیقت
    می شود مثل تو یک فرشته اتفاقی به …….. بیاید

    ………………………………………………………….

    تو پا گذاشته ای در جهان تازه ی من
    خوش آمدی بنشین قهرمان تازه ی من

    سپرده ام بروند ابرها و صاف شوند
    برای پَر زدنت آسمان تازه ی من

    تو رودخانه ای و دل به آبی ات زده ام
    سفید پیرهنت بادبان تازه ی من

    گل طلایی خورشید شو، که می چرخد
    به مرکزیت تو کهکشان تازه ی من

    غرور قله ی خوابیده بودم و آشفت
    به افتخار تو آتشفشان تازه ی من

    از این به بعد به همراهی تو دل گرمم
    که قهرمانی در داستان تازه من

  • حسین وارث آدم (پس از شهادت) – دکتر علی شریعتی

    حسین وارث آدم (پس از شهادت) – دکتر علی شریعتی

    متنی که در زیر می آید، بخشی از کتاب “حسین وارث آدم” دکتر علی شریعتی است. با عنوان “پس از شهادت”. این بخش، از سخنرانی وی در اسفند ۱۳۵۰ هجری شمسی در “مسجد جامع نارمک” برداشته شده است.

    خواهران، برادران!

    اکنون شهيدان مرده اند، و ما مرده ها زنده هستيم. شهيدان سخنشان را گفتند، و ما کَرها مخاطبشان هستيم، آنها که گستاخي آن را داشتند که وقتی نمي توانستند زنده بمانند مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بي شرمان مانديم، صدها سال است که مانده ايم. و جا دارد که دنيا بر ما بخندد که ما -مظاهر ذلت و زبوني- بر حسين و زينب -مظاهر حيات و عزت- مي گرييم، و اين يك ستم ديگر تاريخ است که زبونان، عزادار و سوگوار آن عزيزان باشيم.

    امروز شهيدان پيام خويش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمين نشستند، تا نشستگان تاريخ را به قيام بخوانند.

    در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاريخ ما، تشيع، عزيزترين گوهرهايي که بشريت آفريده است، حيات بخش ترين ماده هايي که به تاريخ، حيات و تپش و تكان مي دهد، و خدايي ترين درس هايي که به انسان مي آموزد که مي تواند تا «خدا» بالا رود نهفته است و ميراث همه اين سرمايه های عزيز الهي به دست ما پليدان زبون و ذليل افتاده است.

    ما وارث عزيزترين امانت هايي هستيم که با جهادها و شهادت ها و با ارزش های بزرگ انساني، در تاريخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اين همه هستيم، و ما مسئول آن هستيم که امتي بسازيم از خويش، تا برای بشريت نمونه باشيم: «و کذالك جعلناکم امه وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا» خطاب به ما است.

    ما مسئول اين هستيم که با اين ميراث عزيز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ايمانمان و کتابمان، امتي نمونه بسازيم تا برای مردم جهان شاهد باشيم، و شهيد باشيم و پيامبر برای ما نمونه و شهيد باشد. رسالتي به اين سنگيني، رسالت حيات و زندگي و حرکت بخشيدن به بشريت، بر عهده ماست، که زندگي روزمره مان را عاجزيم! خدايا! اين چه حكمت است؟

    و ما که در پليدی و منجلاب زندگي روزمره جانوريمان غرقيم، بايد سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکاني باشيم که در کربلا برای هميشه، شهادتشان و حضورشان را در تاريخ و در پيشگاه خدا و در پيشگاه آزادی به ثبت رسانده اند.

    خدايا اين باز چه مظلوميتي بر خاندان حسين؟

    (بیشتر…)

  • یک اثر خارق العاده، فکر خلاق را می طلبد. لی آوت اثر آلن سوان

    یک اثر خارق العاده، فکر خلاق را می طلبد. لی آوت اثر آلن سوان

    کتاب لی آوت مرجعی برای صفحه آرایی اثر آلن سوان (LAYOUT SOURCE BOOK)

    در دنیای امروز با کمک فناوری می توان برخی از دستاوردهای ارائه داده شده در گذشته را پذیرفت. البته برای درک ویژگی های خلاق لازم است اطلاعات و فناوری هایی که در طول زمانی در دسترس بوده را مورد توجه قرار دهیم.
    گرچه پیشرفت، طراحی و صفحه آرایی در طول سالها موثرتر ساخته شده است اما هنوز به کار بردن ماهرانه فناوری و اطلاعات در ایجاد یک اثر خارق العاده، فکر خلاق را می طلبد.
    کتاب لی آوت با ماهیت وسیعی از ایده های بصری متفاوت در جست‌وجوی تفکری اساسی به‌گونه‌ای تنظیم‌ شده است که الهام‌بخش طراحان امروزی در تلاش برای برقراری ارتباط از طریق صفحه‌آرایی می باشد.
    به عنوان نمونه، در سرتاسر جهان از بحث های نسل جوان طرح های نو و مهیجی در حال شکل گیری بوده و محرک اصلی برای این دیدگاه فرهنگی متفاوت، در موسیقی بین نسل ها نمود پیدا می کند. مجلات به عنوان صدای نسل جوان ماهیت موسیقی را با ایده های بصری متفاوت امتحان می کنند.
    طرح هایی از کتاب لی آوت اثر آلن سوان (بیشتر…)

  • کاپوچینو، کیک پنیر ؛ مجموعه داستان های محمد صالح علاء

    کاپوچینو، کیک پنیر ؛ مجموعه داستان های محمد صالح علاء

    “کاپوچینو، کیک پنیر” نام مجموعه داستان های کوتاه از “محمد صالح علاء” است.
    داستان های این مجموعه، لحن و لطافت دلنشینی دارند و خواندنشان روح نواز است.
    نشر پوینده کتاب را منتشر کرده و شامل بیست داستان است با نام های “نوبت اول بود عاشق می شدم”، “من سی و هشت بار مرده ام”، “جلد کتاب جبر من”، “زمان من باقی است”، “نان و گل سرخ”، “مونت پارناس”، “آگهی تابستانی”، “برف هر جایی را پیدا می کند، می نشیند”، “دوازده حرف”، “هوای عاشقی”، “توت فرنگی های یخ زده”، “لُپ هموطن”، “آینه”، “نقاش بالا”، “درخت سیب”، “فردا”، “کاپوچینو، کیک پنیر”، “عزیزم لطفا تهرانی باش”، “تنها خرمالوی روی درخت” و “آهوی جان”.

    طرح روی جلد کتاب “کاپوچینو، کیک پنیر” نوشته “محمد صالح علاء”؛ باران صالح علاء

    در ادامه یکی از داستان های کتاب رو می تونید بخونید. هر چند که قوانین کپی رایت رو با این کار، رعایت نکردم. اما با توجه به تیراژ پایین کتاب ها و حال و روز کتاب خوانی، شاید عده ای ترغیب بشن که این کتاب رو تهیه کنن و بخونن.

    دوازده حرف

    باران مثل سیل می بارد. من خیس و ترید خودم را به پاتوق رساندم. دیدم هیچ یک از دوستانم نیامده اند. فقط آقایی که پشت میز رو به رویم نشسته مشغول جدول حل کردن است و همین که چشممان به هم افتاد، هر دو تبسم کردیم. من کج نشستم و مشغول شمردن قطره های باران روی پنجره شدم تا شنیدم آن آقا از من می پرسد: شما می دانید چوب دستی قانون چیست؟ پنج حرف است.
    خندیدم و گفتم: شما جدول حل می کنید؟
    گفت: بله.
    گفتم: شاید باتوم.
    دیدم با خوشحالی مشغول پر کردن جدول شد. مدتی در سکوت گذشت. باز گفت: اثری از اسکار وایلد. دوازده حرف است.
    گفتم: بادبزن خانم ویندر.
    گفت: نه. چون باید حرف سومش “ب” باشد تا با باتوم قانون درست دربیاد.
    گفتم: پس گربه سفید.
    با صدای بلند گفت: گ ر ب ه س ف ی د. نه نمی شود. هشت حرف است.
    گفتم: پس باید اسم کار دیگری از او باشد. چون او هم نمایش نامه نویس بوده هم شاعر.
    نگاه عمیقی به من انداخت و گفت: اسکار فینگل افلاهرتی ویلز وایلد. اسم پدرش هم کنستانس للوید بوده. ایرلندی است.

    (بیشتر…)