
عاشقی با قلب مصنوعی عنوان مجموعه شعری از “مریم موفقی باستانی” است که در سال 1392 توسط انتشارات نصیرا منتشر شده است.
در ادامه چند شعر از این مجموعه را بخوانید:
حال شهر خوبست
فقط گاهی سرفه میکند
در هوای نبودنت
***
آنقدر دوری
که چمدان هم
پا درد را بهانه میکند
***
عشق هرگز نمیمیرد
فقط تغییر حالت میدهد
و آن حالت دیگر
نامش نفرت است
***
بهار بر میگردد
بی آنکه
بفهمد
در نبودش
درختان را
سربریدهاند
***
کاش خدا میدانست
شمردن پول زیر خط فقر
چه کیفی دارد
***
سهم من از جاذبه
افتادن از چشم تو بود
***
دسته گل به آب نده
ماهی به مرگ
جواب مثبت داد
اشعار فوق از کتاب “عاشقی با قلب مصنوعی” نوشته مریم موفقی باستانی انتخاب شدهاند.

هر که هستی بیا؛
رویاپروری بیا،
آرزومندی، امیدواری، بیا،
دروغ پردازی،
دعا خوانی،
لوبیای سحرآمیز خریداری بیا …
بیا، زیرا وقتی پیادهرو پایان مییابد، تازه دنیای سیلوراستاین شروع می شود. در این دنیا با بچهای رو به رو میشوید که به تلویزیون تبدیل شده و جای دیگر دختری میبینید که نهنگی را میخورد. تکشاخ و هیولایی که خوراکش چای و شاعر است در همین دنیا زندگی میکنند، همینطور سارا سینتیا سیلویا استاوت که آشغالها را بیرون نمیبرد.
در این دنیا جایی وجود دارد که میتوانید سایهی خود را بشویید، باغی هست که در آن الماس میروید و محلی که کفشها پرواز میکنند. خواهرها حراج میشوند و تمساحها پیش دندانپزشک میروند. شما در این کتاب با مجموعهای از اشعار و تصویرهای خندهدار و عمیق سیلوراستاین رو به رو هستید.
«برگرفته از متن پشت جلد کتاب “آنجا که پیاده رو پایان مییابد” سرودهی شل سیلورستاین»
کتاب آنجا که پیاده رو پایان مییابد (Where the Sidewalk Ends) مجموعهای از سرودهها و طرحهای شل سیلورستاین (Shel Silverstein) با ترجمهی “رضی هیرمندی” توسط “نشر هستان” منتشر شده است.
در زندگی باید دنبال دو هدف بود: یافتن آنچه میخواهیم و لذت بردن از آنچه داریم. تنها انسانهای باهوش به هدف دوم میرسند.
There are two things to aim at in life: first, to get what you want; and, after that, to enjoy it. Only the wisest of mankind achieve the second.

آفتاب تازه بالا آمده بود و هنوز رمق نداشت.
مردم با چهرههای خوابآلود از خانهها بیرون میآمدند و راهی محل کار و کسب میشدند.
مردی در خیابان، کناری ایستاده بود. ظاهرش پریشان نبود. اما چهرهای مستاصل داشت. هرگاه ماشینی به مرد نزدیک میشد، کمی جلو میرفت، دست بلند میکرد و ملتمسانه کمک میخواست.
هیچکس توقف نمیکرد. هیچکس سرعتش را کم نمیکرد. و مرد مایوس عقب میرفت.
و من فکر کردم چقدر خواب و غافل هستیم، شاید زلزله به زندگی مرد افتاده باشد. و چه بسیارند مردمانی همچون او.
از خواب بیدار نمیشویم؛ مگر آنکه آوار را با چشمان خود ببینیم، خاکهای مانده بر تنها را ببینیم و اشکهای سیاه شده بر صورتها را.
پاییز بود. و من زمزمه کردم «هوا بس ناجوانمردانه سرد است» و عبور کردم.
«س.م.ط.بالا»
پینوشت: تصویر استفاده شده در این مطلب ارتباطی با زلزلههای کشورمان (ایران) ندارد.
نقل است که در بغداد دزدی را به دار آویخته بودند.
جنید بغدادی برفت و پای او بوسه داد
از او سوال کردند.
گفت هزار رحمت بر وی باد که در کار خود مرد بوده است و چنان این کار را بکمال رسانیده است که سر در سر آن کار کرده است.
تذکرة الأولیاء – شیخ فرید الدین عطار نیشابوری
(باب چهل و سوم، ذکر جنید بغدادی )

خودشناسی
در یک حکایت قدیمی ژاپنی آمده است:
روزی یک جنگجوی سامورایی از استاد خود میخواهد که مفهوم بهشت و جهنم را برایش توضیح دهد. استاد با حالتی اهانت آمیز پاسخ میدهد: «تو آدم نادانی بیش نیستی و من نمیتوانم وقتم را با افرادی مثل تو تلف کنم.»
سامورایی که غرورش جریحه دار شده است برافروخته و خشمگین میشود، شمشیرش را از نیام بیرون میکشد و میغرد: «می توانم تو را به خاطر این گستاخی بکشم.»
استاد در جواب به آرامی میگوید: «این جهنم است.»
سامورایی با مشاهدهی این حقیقت که چطور برای لحظه ای اسیر خشم شده بود در خود فرو میرود، آرام میگیرد، شمشیرش را غلاف میکند، در برابر استاد خود سر تعظیم فرو میآورد و از او به خاطر این بصیرت تشکر میکند.
استاد بلافاصله میگوید: «این همان بهشت است.»
هوشیاری سریع سامورایی در مورد آشوب و اضطراب درونی خود، به خوبی تفاوت اساسی میان اسیر بودن در یک احساس و آگاه بودن از آن را نشان میدهد.
سقراط هنگامی که میگوید: «خودت را بشناس» به این نکته کلیدی در هوشیاری عاطفی اشاره دارد که باید به احساس خود در همان زمان که در حال ابراز آن هستیم، آگاهی داشته باشیم.
«هوش عاطفی، دنیل گلمن، ترجمه حمیدرضا بلوچ، نشر رخ مهتاب، صفحه 81»

مقالهی زیر ترجمهای از “?Do You Have These Bad Habits” است (ترجمه از “س.م.ط.بالا”).
واقعا فکر می کنید با تقلید از عادت ها و رفتارهای دیگران می توانید به موفقیت برسید؟ اگر چنین بود، آنگاه رسیدن به موفقیت خیلی آسان بود.
با اینکه شناخت افراد موفق و یادگیری از آنها را دوست دارم، اما مطالعه و شناخت افراد بیچاره و ناموفق نیز جالب است.
من از مربیانم آموختهام و این مفهوم را میپسندم که تلاش نمیتواند به عدم موفقیت منجر شود، چرا که موفقیت وابسته به طرز تفکر اشخاص (Subjective) است.
موفقیت چیست؟ تعریف مورد علاقهی من جملهای از “باب دیلن” (Bob Dylen) است که گفت:
کسی موفق است که صبح از خواب برخیزد و شب به رختخواب برود؛ و بین این دو کاری را انجام دهد که دوست دارد.
شما احتمالا مقالههایی را در مورد عادت های افراد موفق مطالعه کردهاید. مسئلهای که در مورد این دست از مقالهها وجود دارد، این است که وعدههای مشروط به شما میدهند.
“سه تا تخم مرغ با بیکن (Bacon) بخور، موهات رو با سویا بشور، ده تا شنا برو، و در همان زمان، تصدیقهای روزانهات رو انجام بده.”
ما به این سمت هدایت میشویم که «اگر من فلان کار رو انجام بدم، آنگاه موفق یا خوشحال خواهم شد». دقیقا به این معناست که: کاری رو انجام بده که دیگران انجام میدهند. جوری زندگی کن که دیگران زندگی میکنند.
اما این مرتبه و در ادامه لیستی از عادت های بد افراد ناموفق آورده شده است. اگر شما یکی از این عادت های بد را دارید، نگران نباشید چون هیچکس کامل و بینقص نیست. اگر دو تا از این عادت های بد را دارید، باید نگران باشید. (:
سه یا بیشتر از این عادت های بد را دارید؟ ممکن است که بخواهید تغییر کنید — چون به طور قطع هیچکس نمی خواهد ناموفق و شکست خورده باشد.
آخرین دیدگاهها