ماه: آوریل 2017

  • طبقه سوم اقتصادی و استفاده ابزاری از رنج دیگران

    طبقه سوم اقتصادی و استفاده ابزاری از رنج دیگران

    توجه: نوشته ای که در پی می آید، یک لفاظی سیاسی نیست؛ طنزی تلخ از یک واقعیت است.

    طنزپردازی در آمریکا، جامعه ی آمریکایی را در سه طبقه از نظر اقتصادی قرار داد. طبقه اول، ثروتمندان و سرمایه داران که تمام منابع را استفاده می کنند. طبقه دوم، قشر متوسط که بار امور و کارهای طبق اول را به دوش می کشند. طبقه سوم ، فقیران؛ که تنها وجود دارند تا هشداری باشند برای قشر متوسط که همیشه می تواند وضعیت بدتری هم وجود داشته باشد. پس بهتر است دنبال دردسر نبود و آهسته رفت و آهسته آمد.

    نمی دانم در آمریکا اینطور نیست یا آن طنزپرداز فراموش کرد که این را هم اضافه کند: «طبقه سوم همواره دستاویزی بوده اند برای اخذ آرای بیشتر»

    س.م.ط.بالا

  • مقتل ؛ غزلی از فاضل نظری (برگرفته از کتابِ “کتاب”)

    مقتل ؛ غزلی از فاضل نظری (برگرفته از کتابِ “کتاب”)

    مقتل

    بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود
    بر تو می‌شد زخم‌ها زد، بر من اما ننگ بود

    با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟
    اختلاف حرف دل با عقل صد فرسنگ بود

    گر چه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد
    تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود

    چون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد
    بر زمین افتادن شمشیر، خود نیرنگ بود

    من پشیمان نیستم، اما نمی‌دانم هنوز
    دل چرا در بازی نیرنگ‌ها یکرنگ بود

    در دلم آیینه‌ای دارم که می‌گوید به آه
    در جهان سنگدل‌ها کاش می‌شد سنگ بود

    فاضل نظری – برداشته شده از کتابِ “کتاب” – انتشارات سوره مهر

    مقتل ؛ غزلی از فاضل نظری

  • سباستین (سفرنامه و عکس های کوبا) نوشته ی منصور ضابطیان

    سباستین (سفرنامه و عکس های کوبا) نوشته ی منصور ضابطیان

    سباستین و باز هم همسفر شدن با منصور ضابطیان و خواندن داستانهای شیرین او از سفر. این بار منصور ضابطیان به کوبا سفر کرده، جایی که خیلی از ما، به سفر به آنجا حتی فکر هم نمی کنیم. سباستین ترکیبی ست از سفرنامه و عکس های او در سفر به کوبا. سرزمین فیدل کاسترو و سیگارهای برگ و خیلی چیزهای دیگر که ما از آن خبر نداریم و شاید خواندن این کتاب کمی ما را با آن ها آشنا کند.

    سباستین هم مثل کتاب های “مارک دو پلو” و “برگ اضافی” که قبلا از ضابطیان خواندم، دلنشین، روان و جذاب و خواندنی ست. در حقیقت بیش از آنکه سفرنامه باشد؛ به گونه ای ذکر خاطراتی شیرین از یک سفر دور و دراز است.

    این کتاب را “نشر مثلث” منتشر کرده و علاوه بر خاطرات، تعداد زیادی از عکس های منصور ضابطیان نیز در آن گنجانده شده است که البته بیشتر آن ها به صورت سیاه و سفید چاپ شده اند.

    متن پشت جلد کتاب سباستین:

    «وقتی پرچم آمریکا بالا می رفت و در وزش نسیم کناره ی اقیانوس اطلس، ستاره هایش را به رخ دشمن قدیمی می کشید، با خودم فکر می کردم آینده ی کوبا چگونه خواهد بود؟ قضاوتی نمی کنم که بهتر است یا بدتر، این را خود کوبایی ها باید بگویند و تاریخ، اما هر چه هست دیگر شبیه کوبای امروز نخواهد بود. کوبایی که هنوز “چه” قهرمان رویایش است، کوبایی که یکی از آخرین مظاهر دیگرگون بودن است… من دوست دارم این کوبا را ببینم، نه کوبایی که مثل جاهای دیگر دنیا پر از مک دونالد و کی اف سی است. من دوست دارم بر دیوارهای شهرهایش عکس چه گوارا را ببینم نه جاستین بیبر را… چند روز بعد خطر جدی تر شد. باراک اوباما هم قرار شد برای ملاقات با رائول کاسترو به هاوانا برود. شک ندارم که روند تغییرات و آمریکاییزه شدن سرعتی بیش از پیش خواهد گرفت. باید می جنبیدم، اگر امسال هم به کوبا نمی رفتم معلوم نبود تا سال دیگر چه میزان تغییرات در آنجا صورت بگیرد و چقدر کوبا می تواند از دام کاپیتالیسم برهد و همچنان شبیه جاهای دیگر نباشد. باید می جنبیدم و می رفتم. باید آخرین یادگاری های استقلال را می دیدم و ثبت می کردم.»

    سباستین (سفرنامه و عکس های کوبا) نوشته ی منصور ضابطیان
  • بینوایان

    گاهی کار فقر و بیچارگی به جائی می‌رسد که رشته‌ها و پیوندها را می‌گسلد، این مرحله‌ای است که تیره‌بختان و سیاه‌کاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که کلمه شومی است شریک می‌شوند، این کلمه بینوایان است.

  • تاکنون متوجه شده اید فکر و رفتارتان چقدر متفاوت هستند؟

    تاکنون متوجه شده اید فکر و رفتارتان چقدر متفاوت هستند؟

    آیا تا حالا متوجه شده اید که در بعضی ازموارد فکر و رفتارتان چقدر متفاوت هستند؟

    می توانید همزمان با اینکه دلتان می خواهد سر رئیس تان را از بدن جدا کنید در همان حال به حرف های  او گوش می کنید و لبخند بزنید.

    با این حال رفتار اشخاص در موقعیت می تواند شمایی از فکر، احساس و انگیزه ی رفتار را نشان دهد. اگر کسی در مجلس عزاداری گریه می کند می شود حدس زد که غمگین است و اگر کسی اسکار گرفته است و روی صحنه گریه می کند می شود حدس زد که خوشحال است.

    صدا دار فکر کردن روشی است که به روشهای کهنه درون بینی، جان دوباره داده است. از شخصی می خواهند هنگام حل مساله، روش حل آن را توضیح بدهد. با این روش مشخص شد روش عملی حل مساله با آنچه فکر می کنید تفاوت فاحشی دارد.

    آیا تا به حال یک خطا را چندین بار تکرارکرده اید؟

    نگران نباشید همه چنین مشکلی داشته اند. مردم چند نتیجه گیری اشتباه نمی کنند، چند بار دچار همان نتیجه گیری غلط می شوند. همه انسانها خطای تفکر دارند. گاهی این خطا به خاطر نتیجه گیری غلط است.

    مغز انسان عاشق گروه بندی است. گروه می سازد، اطلاعات را در گروه جای می دهد و به گروه های قدیمی، اعضای جدید اضافه می کند.

    گروه ها سنگ بنای تفکر هستند. می شود نام آن ها را مفهوم گذاشت. بهترین راه برای فهمیدن محتوای مفاهیم پیچیده ی یک نفر توجه به رفتار اوست. وهمچنین اعتماد کردن به اوست.

    برای تفسیر اطلاعات جدید هم، ذهن دائما به اطلاعات قدیمی رجوع می کند. اگر بین اطلاعات جدید و شمای قدیمی تناقضی پیدا کند یا اطلاعات قدیم را به روز می کند یا از خیر اطلاعات جدید می گذرد.

    اگر از منظر اطلاعات قدیم به اطلاعات جدید نگاه کنیم؛ یعنی دنبال رسیدن به توقع خود هستیم و هر اطلاعات جدیدی با شمای قدیم همخوانی نداشته، متاسفانه حذف می شود. و در رفتار نمود پیدا می کند.

    ما هرچه هستیم نتیجه تصمیم هایی است که تا الان گرفته ایم.

    سود و زیان ها، حاشیه های فکری، روند جایگزینی، نتیجه تصویر سازی های ذهنی و همه و  همه ی افکار و تصمیمات تحت تاثیر زمان اجرایی شدن رفتار هستند.

    قضاوت با استفاده از اطلاعات موجود برای نتیجه گیری و ارزیابی دیگران انجام می شود.فکر شبیه خط مونتاژ ( تولید ) بسیار پیچیده است که با تجزیه و تحلیل خطاها وا فکار درونمان، بروز می کند و عوامل بیرونی ودرونی سبب رفتار خاص در موقعیت خاص می شود.

    قطعات فکری ودرون بینی استفاده از گزارش شخصی افراد است. یعنی افراد احساس و تصور خود را آن گونه که هست بنویسند. و برای این منظور استفاده می شود که برخی روان شناس ها معتقد هستند اگر بتوان فکر را به قطعات کوچک تقسیم کرد می شود با همان قطعات فکر دیگری ساخت. به عبارت دیگر افکار قابل پیش بینی و اصلاح هستند.

  • مگر می شود احساسات را تنظیم کرد؟

    مگر می شود احساسات را تنظیم کرد؟

    فیلم سینمایی آسمان اکتبر داستانی واقعی در مورد شهر کوچکی است که مردم آن با کار در معدن ذغال سنگ زندگی می کنند . همچنین داستان زندگی مردمی است که با بقیه تفاوت دارند.آسیب و مرگ خطر با کار روزانه درمعدن ذغال سنگ همراه است. هر وقت صدای آژیر می آید مردم شهر می دانند که یک نفر که شاید دوستش داشته اند آسیبی جدی دیده است .

    به طور حتم حس می کنید که زن های این شهر با انتظار دائمی فاجعه ، چه حالی داشته اند.

    سرکارگر مدام برای نجات کارگرهایش جانش را به خطر می انداخت . در یک صحنه ی تلخ همسراو که در چهره اش ترس ، خستگی و عصبانیت موج می زد به طرف پسرش برگشت و گفت ” بابات دلش می خواد قهرمان باشه . اگر بمیره به خدا یه قطره اشک نمی ریزم.”

    زن و شوهری که دائم با خطر مواجه هستند چطور می توانند به هم علاقه مند بمانند؟

    مگر می شود احساسات را تنظیم کرد؟

    آیا می شود کم کم به جایی رسید که احساس نداشت؟

    عشق عمیق بین رمئو و ژولیت و رقابت تلخ بین سزار و مارک آنتونی احساسات انسان را به حرکت وا می دارند . بسیاری از کارها در مسیر احساسات هستند و سبب تمرکز می شوند و انسان را به هیجان می آورند و احساسات بی واکنش نمی مانند.

    فرض کنید رئیس شما جلو همکاران به شما توهین کند . عصبانی می شوید . شاید فریاد بکشید .شاید کاری کنید که اخراج شوید و یا شاید با خودتان کنار بیایید که بی تربیتی رئیس مشکل خودش است.

    موقعیت ها خیلی خطرناک یا خیلی احساس برانگیز هستند نوع برخورد تاثیر عجیبی بر روابط دارند

    یکی از رایج ترین اشتباهات در رابطه با دیگران این است که شدت احساسات برای یک موقعیت را درست نمی دانیم. مقدار درست همان مقداریست که احساس می کنیم.

    پس اگر احساسات کسی بیشتر از ما باشد آن را افراطی تلقی می کنیم و برای تغییر واکنش وی تلاش نمی کنیم ؟

    تفسیر احساسات کار راحتی نیست هیجانی که با انواع احساسات همراه است یکسان است . چه بترسید و چه عصبانی باشید قلب تان تند تر می زند

    زبان احساس انسان ها هم شبیه  به هم است . چهره غمگین یک بومی با چهره غمگین ما تفاوتی ندارد.

    احساسات انگیزه مراقبت از خود و کسانی است که دوستشان داریم یعنی توانایی درک و به کار گرفتن احساسات خود و اطرافیانمان است.

    مانند رئیسی که متوجه شده همسرش بیماری لاعلاج دارد سر کارگر ها داد می زند.

    دست کم برای هر کسی یک بار اتفاق می افتد تا احساساتمان  را از خشم، عصبانیت ، محبت ، دوست داشتن ، عشق ورزیدن  و یا … رادر جایی مخفی کنیم.

    آیا توانایی پنهان کردن احساسات خود مان مفید تر از توانایی کشف احساسات دیگران است؟

  • سالهای دوریست که پدرم کار می کند

    سالهای دوریست که پدرم کار می کند

    سالهای دوریست که پدرم کار می کند.
    پدرم کار می کند.
    و من
    در دورترین نقطه از دور…
    روی کره ای ایستاده ام
    که پدرم کار می کند
    و من

    هر روز عاشقش می شوم

    ای کاش من هر روز کار می کردم
    و دستهای پدرم
    نازم را می خرید.
    mary
  • شد جهان زنده به بوی گل ولی من چون زیم (امیرخسرو دهلوی)

    شد جهان زنده به بوی گل ولی من چون زیم (امیرخسرو دهلوی)

    شد جهان زنده به بوی گل ولی من چون زیم
    کز گلم بوی کسی می‌آید و جان می رود

    امیرخسرو دهلوی

  • زیر پایت گر بدانی حال مور، همچو حال توست زیر پای پیل (سعدی)

    زیر پایت گر بدانی حال مور، همچو حال توست زیر پای پیل (سعدی)

    زیر پایت گر بدانی حال مور *** همچو حال توست زیر پای پیل

    یکی را از ملوک، مرضی هایل بود که اعادت ذکر آن ناکردن اولی. طایفه حکمای یونان متفق شدند که مر این درد را دوایی نیست مگر زهره آدمی به چندین صفت موصوف، بفرمود طلب کردن.

    دهقان پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند. پدرش را و مادرش را بخواندند و به نعمت بیکران خشنود گردانیدند و قاضی فتوی داد که خون یکی از رعیت ریختن، سلامت پادشه را روا باشد.

    جلاد قصد کرد. پسر سر سوی آسمان برآورد و تبسم کرد. ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ گفت: ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشاه خواهند؛ اکنون که پدر و مادر به علّت حُطام دنیا مرا به خون درسپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همی‌بیند، به جز خدای – عزّ و جل – پناهی نمی‌بینم.

    پیش که برآورم ز دستت فریاد
    هم پیش تو از دست تو، گر خواهم داد

    سلطان را دل از این سخن به هم برآمد و آب در دیده بگردانید و گفت: هلاک من اولی ترست از خون بی گناهی ریختن، سر و چشمش ببوسید و در کار گرفت و نعمت بی اندازه بخشید و آزاد کرد و گویند، هم در آن هفته شفا یافت.

    همچنان در فکر آن بیتم که گفت
    پیل بانی بر لب دریای نیل:
    زیر پایت گر بدانی حال مور
    همچو حال توست زیر پای پیل

    «گلستان سعدی – باب اول: در سیرت پادشاهان»

    هایل: هولناک، مخوف، ترسناک
    حُطام: مال اندک

  • چطور می شود از لیموترش، شربت درست کرد

    چطور می شود از لیموترش، شربت درست کرد

    چطور می شود از لیموترش، شربت درست کرد.

    از چه منطقی برای پیدا کردن گمشده ها استفاده می کنید؟

    به نظر شما نقطه مشترک شرلوک هولمز، آلبرت انیشتن، ماری کوری و یوناس سالک چیست؟

    همه ی این ها ذهنی بی نظیر داشتند که به آن ها امکان تبدیل اطلاعات به شکلی انقلابی را می داد.

    شما راه حل مسائل را چگونه پیدا می کنید؟

    قبل از رفتن به رختخواب به آن و راه حل های مختلفش فکرمی کنید. به خودتان تلقین می کنید که در خواب به حل مساله خواهید رسید.

    شاید صبح فردا به نتیجه نرسید اما اگر ادامه دهید نتیجه خواهید گرفت؟

    ذهن انسان و آنچه در آن وجود دارد روی تک تک وجوه زندگی تاثیر می گذارد. و سبب کشف رازهایی می شود و بر احساسی که نسبت به آن ها داریم اثر می گذارد.

    وارد شدن به فکر دیگران هم موج محرکی از واکنش تغییرات محرک خاص است.

    قبل از اینکه واین ویلیامز(قاتل سریالی) دستگیر شود یک روانشناس به نام جان داگلاس او را مرد سیاهپوست بیست ساله ای که لباس پلیس می پوشد توصیف کرد. در مورد یک قاتل سریالی دیگر گفت که لکنت زبان دارد .

    یک بمب گذار را مردی سفید پوست ، بسیار با هوش با شخصیتی وسواس که از قبل دانشجو بوده است توصیف کرد . در همه موارد درست گفته بود . داگلاس چطور کسانی را که ندیده بود آینقدر درست توصیف می کرد؟

    جان داگلاس جنون ندارد او بیست و پنج سال در اف بی ای کارش ثبت افکار قاتل های سریالی بود . بعد از این همه سال تجربه می توانست شکل افکار جانی ها را ترسیم کند او بیش از هر کسی با افکارو رفتار جانی ها آشنا بود.

    مدل پردازش اطلاعات می گوید که تفکر را می توان چند تکه کرد و کاراگاهان ذهن برای مسیر حرکت کلید درک واحساس آن را بررسی می کنند

    ذهن دائما سازه های جدیدی از افکاری را می سازند که حرکتی خلاق دارد

    همانطور که یک رابطه خوب نیازمند داشتن علاقه مندی های مشترک است یکی از کارهای اصلی ذهن ساختن مفهوم است یعنی پیدا کردن خود مفهوم.

    باید تفاوت لازم و کافی را بدانیم . پرنده و زنبور هر دو بال دارند برای تعریف هر کدام بال لازم است اما برای تمایز کافی نیست.

    گاهی دانستن واقعیت، مساله ی ساده ای نیست، قبل از خلاق بودن باید منطقی بود.

    گوته شاعر معروف آلمانی نیز دچار بیمارپنداری بود.او دست به کار نوشتن فاوست شد تا برمشکلات خود غلبه کند.

    کار او مثال جالبی از این است که چطور می شود از لیموترش، شربت درست کرد.

    بله اگر می خواهید مغزقوی و ذهنی متفکر داشته باشید از روشی تحلیلی استفاده کنید

    مغز انسان ارثیه ای است از تمایلات و احساسات و افکاری که در دست دارد و با استفاده از تکان های الکتریکی پیام ارسال می کند و بهترین دستگاه ارتباطی دنیاست و ذهن بخشی از ماست . خود ما که از وجودش آگاهیم.

    زیرا رابطه ها بیش از تعامل بین آدم ها در ذهن آن ها شکل می گیرد و به تدریج معجزه می کند.

    اگر یک نفر نصف مغز داشته باشد چگونه زندگی می کند؟

    واگر ارتباط دو نیمه ی مغز با هم قطع شود چه خواهد شد؟