چطور می شود از لیموترش، شربت درست کرد.
از چه منطقی برای پیدا کردن گمشده ها استفاده می کنید؟
به نظر شما نقطه مشترک شرلوک هولمز، آلبرت انیشتن، ماری کوری و یوناس سالک چیست؟
همه ی این ها ذهنی بی نظیر داشتند که به آن ها امکان تبدیل اطلاعات به شکلی انقلابی را می داد.
شما راه حل مسائل را چگونه پیدا می کنید؟
قبل از رفتن به رختخواب به آن و راه حل های مختلفش فکرمی کنید. به خودتان تلقین می کنید که در خواب به حل مساله خواهید رسید.
شاید صبح فردا به نتیجه نرسید اما اگر ادامه دهید نتیجه خواهید گرفت؟
ذهن انسان و آنچه در آن وجود دارد روی تک تک وجوه زندگی تاثیر می گذارد. و سبب کشف رازهایی می شود و بر احساسی که نسبت به آن ها داریم اثر می گذارد.
وارد شدن به فکر دیگران هم موج محرکی از واکنش تغییرات محرک خاص است.
قبل از اینکه واین ویلیامز(قاتل سریالی) دستگیر شود یک روانشناس به نام جان داگلاس او را مرد سیاهپوست بیست ساله ای که لباس پلیس می پوشد توصیف کرد. در مورد یک قاتل سریالی دیگر گفت که لکنت زبان دارد .
یک بمب گذار را مردی سفید پوست ، بسیار با هوش با شخصیتی وسواس که از قبل دانشجو بوده است توصیف کرد . در همه موارد درست گفته بود . داگلاس چطور کسانی را که ندیده بود آینقدر درست توصیف می کرد؟
جان داگلاس جنون ندارد او بیست و پنج سال در اف بی ای کارش ثبت افکار قاتل های سریالی بود . بعد از این همه سال تجربه می توانست شکل افکار جانی ها را ترسیم کند او بیش از هر کسی با افکارو رفتار جانی ها آشنا بود.
مدل پردازش اطلاعات می گوید که تفکر را می توان چند تکه کرد و کاراگاهان ذهن برای مسیر حرکت کلید درک واحساس آن را بررسی می کنند
ذهن دائما سازه های جدیدی از افکاری را می سازند که حرکتی خلاق دارد
همانطور که یک رابطه خوب نیازمند داشتن علاقه مندی های مشترک است یکی از کارهای اصلی ذهن ساختن مفهوم است یعنی پیدا کردن خود مفهوم.
باید تفاوت لازم و کافی را بدانیم . پرنده و زنبور هر دو بال دارند برای تعریف هر کدام بال لازم است اما برای تمایز کافی نیست.
گاهی دانستن واقعیت، مساله ی ساده ای نیست، قبل از خلاق بودن باید منطقی بود.
گوته شاعر معروف آلمانی نیز دچار بیمارپنداری بود.او دست به کار نوشتن فاوست شد تا برمشکلات خود غلبه کند.
کار او مثال جالبی از این است که چطور می شود از لیموترش، شربت درست کرد.
بله اگر می خواهید مغزقوی و ذهنی متفکر داشته باشید از روشی تحلیلی استفاده کنید
مغز انسان ارثیه ای است از تمایلات و احساسات و افکاری که در دست دارد و با استفاده از تکان های الکتریکی پیام ارسال می کند و بهترین دستگاه ارتباطی دنیاست و ذهن بخشی از ماست . خود ما که از وجودش آگاهیم.
زیرا رابطه ها بیش از تعامل بین آدم ها در ذهن آن ها شکل می گیرد و به تدریج معجزه می کند.
اگر یک نفر نصف مغز داشته باشد چگونه زندگی می کند؟
واگر ارتباط دو نیمه ی مغز با هم قطع شود چه خواهد شد؟
یک راه دستیابی به تصویر حک شده در مغز، «هنر» است.مقولهای که با ناخودآگاه سروکار دارد. مغزِ مربوط به عواطفِ انسان، خیلی خوب با مفاهیمِ نمادین و آنچه فروید آن را «فرایندِ نخستین» (پیامهای استعاری، داستان، اسطورهی هنر) می نامد، مأنوس و آشناست. از این شیوه اغلب برای درمان بچههایی که دچار آسیب روحی شده اند استفاده میشود. بعضی اوقات هنر میتواند راهی برای کودکان باز کند تا راجع به لحظهی هولناکی که از راهِ دیگر، جرأت ابراز آن را ندارند، صحبت کنند.
دکتر اسپنسر آت، روانپزشک کودک که متخصص درمان چنین بچههایی است ماجرای پسر پنج سالهای را برایم تعریف کرد که همراه با مادرش توسط معشوقِ سابق او ربوده میشود. آن مرد آنها را به اتاق هتلی می برد و در آنجا به پسر دستور می دهد که به زیر پتو برود و بیرون نیاید و در همان حال مادر او را تا سرحد مرگ به زیر مشت و لگد میگیرد. پسر هیچ نوع تمایلی نداشت تا در مورد چیزهایی که شنیده بود با دکتر اسپنسر حرف بزند. به همین خاطر دکتر از او میخواهد که یک نقاشی بکشد، هر طرحی که دلش میخواهد. تصویری که پسرک میکشد یک رانندهی ماشین مسابقه است که چشمان درشتِ هیجان زدهای داشته است. این چشمانِ درشت، احتمالا چشمانِ خود پسرک بوده است که دزدکی به سارق نگاه میکرده است. این بازگشتِ پنهانی به صحنهی تکان دهنده تقریبا همیشه در آثار هنری بچههایی که دچار ضربهی روحی شده اند مشاهده میشود.
دکتر اسپنسر، همیشه از بچههای تحت درمان خود میخواهد که نقاشی بکشند. از این طریق نه فقط خاطرات قدرتمندی که فکر و ذهن بچه را اشغال کرده است در هنر او انعکاس مییابند؛ بلکه عمل نقاشی به خودی خود، جنبهی درمانی دارد و نقطهی آغازی است برای فرایند غلبه بر شوک روحی.
منبع: هوش عاطفی، دنیل گلمن، ترجمه حمیدرضا بلوچ، نشر رخ مهتاب، صفحه 321