انسان ها به سه گروه تقسیم می‌شوند. گروه اول، رویاپردازان و سخنگویان، که پروژه هایشان را با هیاهو و شور و شوقی وصف ناپذیر آغاز می‌کنند؛ اما این انفجار انرژی و شور و هیجان به سرعت فروکش می‌کند، زیرا در دنیای واقعی، برای پایان دادن به هر پروژه، تلاشی سخت و بی وقفه لازم است. این افراد موجوداتی احساساتی هستند که اغلب در لحظه‌ی حال زندگی می‌کنند و به راحتی با ورود چیزهای جدید، علاقه‌ی خود را از دست می‌دهند. پروژه های ناتمام بسیاری در زندگی‌شان وجود دارد و حتی برخی از آنان به اندیشیدن و پروردن افکار پوچشان عادت دارند.

گروه بعد، افرادی هستند که هر کاری را انجام می‌دهند به نتیجه می‌رسانند، یا به این دلیل که آنها مجبورند یا به این خاطر که توانایی انجامش را دارند، اما هنگام رسیدن به خط پایان، انرژی و قدرتی کمتر از لحظه‌ی شروع دارند و از آنجا که مجبور به اتمام راه هستند، اغلب شتابزده و بی برنامه پروژه را به انتها می‌رسانند و معمولا احساس نارضایتی می‌کنند. در واقع هر پروژه را بدون درک دقیق از چگونگی پایان آن شروع می‌کند و هنگام پیشرفت و مواجهه با رخدادهای غیرقابل انتظار برنامه‌ای خاص ندارند.

گروه سوم، شامل افرادی می‌شود که قوانین اولیه قدرت و استراتژی را درک می‌کنند. پایان در هر زمینه‌ای مانند یک پروژه، یک مبارزه‌ی انتخاباتی یا یک گفت و گو، اهمیت فوق العاده ای برای مردم دارد. این اتفاق در ذهن ثبت می‌شود. یک جنگ می‌تواند با هیاهوی بسیار شروع شود و پیروزی‌های بسیاری را به ارمغان بیاورد؛ اما اینکه چگونه به پایان می‌رسد، در یادها می‌ماند و کسی به شروع پرهیاهو اهمیتی نمی‌دهد و تنها شاید این هیاهو برای لحظه‌ای ذهنشان را درگیر کند.

افراد گروه سوم از اهمیت به پایان رساندن آگاه هستند. آنها با تفکر منطقی، طرحی روشن ارائه می‌کنند. آنها نه تنها برای پایان دادن به پروژه‌ی خود در آینده برنامه ریزی می‌کنند، بلکه به تمام نتایج و عواقب اجرای آن برنامه هم می‌اندیشند. این افراد کسانی هستند که هنر به پایان رساندن را می‌دانند.

(33 استراتژی جنگ، رابرت گرین، ترجمه مرجان ایزدی، صفحه 618)

دسته بندی شده در: