“نان ماشینی” شعریست از دفتر “تنفس صبح”، که اولین دفتر شعر منتشر شده ی “قیصر امین پور” بود.
آسمان تعطیل است
بادها بیکارند
ابر ها خشک و خسیس
هق هق گریه ی خود را خوردند
من دلم می خواهد
دستمالی خیس
روی پیشانی تبدار بیابان بکشم
دستمالم را اما افسوس
نان ماشینی
در تصرف دارد
…
…
…
آبروی ده ما را بردند!
چهل و پنج سال پیش از این؛
جوان در حالیکه شاخه گلی سرخ در دست داشت، صورتش چنان سرخ از شرم بود که تمیز بین او و شاخه گل در دستش دشوار بود. پس از تعارفات معمول و معقول و صحبت در بابِ ارباب های جهان، پدرِ عروس رو به جوان کرد و گفت:«پسرجان! به علم، دانش، اخلاق و حیای تو آگاهم. بگو تا بدانم درآمد تو چگونه و چه میزان است؟»
جوان که حالا کمی یخش آب شده بود، گفت:«اصولا این پرسشی نادرست است. چرا که اگر آدمی هزاران هزار سکه داشته باشد و طمع و آز خود را فروننشاند، باز از نفس خویش رهایی نیافته و آرام نگیرد. از اینرو آنچه که مایه ی سعادت و آرامش روح و جان آدمی ست، قناعت است و نه درآمد. آنچنان که: چشم تنگ دنیادار را، یا قناعت پُر کند یا خاک گور.»
سکوتی سنگین بر مجلس حاکم گشت. آن زمان جوان مریدی نداشت تا بر تایید و تحسین سخنش نعره برآورند، اما پدر عروس سخت برآشفته بود و به ناگاه فریادها سر داد و جوان را از خانه بیرون راند.
زمان حال؛
مریدان چون این شرح حال از زبان حکیم بشنیدند و دانستند چرا حکیم تاکنون همسری اختیار نکرده است، نعره ها زدند و جامه ها بدریدند.
«س.م.ط.بالا»

در اردیبهشت ماه سال 1382 خورشیدی، رضا امیرخانی که داستان نویسی تواناست – به نظر من – در سایت “لوح” لیستی صد و چندتایی از کتاب های رمان قرار داد که بعدها در کتابی به نام “سرلوحه ها” – شامل نوشته های هفتگی او در همان سایت – نیز منتشر شد.
با توجه به اینکه به زمان برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نزدیک می شویم، مناسب دیدم که این فهرست را بازنشر کنم. ابتدا مقدمه ای که امیرخانی بر این فهرست نوشته را می نویسم و سپس در ادامه ی مطلب می توانید فهرست را بخوانید:
«اولا صد تا بیشتر شد، گفتیم صد و ده تا بشود تیمنا و تبركا، آن هم نشد! می توانید خودتان تا صد و ده را پر كنید. ثانیا برای بعضی از كتابها كه ترجمههای متعدد داشت، ترجمهی بهتر را -به انتخابِ خودم!- برگزیدم. ثالثا نه كسی با خواندنِ رمان بی دين می شود، نه دیندار، این هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اینچنین سیاههای را آنچنان كه پیشتر گفتهام، قدیمها ناصرزادهی عزیز به ما -به دوستانم و نه به من!- پیشنهاد كرده بود، اما از آنجا كه سیاههی وی را نیافتم، سیاههی خود را نوشتم، كه یحتمل حذف و اضافاتی دارد. خامسا شاید بعضی از رمانهای تازه منتشر شده مثلِ “سورِ بز” از دستم در رفته باشند، اما از آنطرفِ قضیه شاید بعضی از رمانهای قدیمی را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ “هكلبری فین” يا “تام سایر”. این به آن در. سادسا در این سیاههی رمان، كتابهایی وجود دارند كه اصالتا رمان نیستند، مثلِ “هفت روزِ آخر” رضا بایرامی. سابعا اگر پنج دقیقهی دیگر به من وقت می دادند، نامِ بیست رمانِ دیگر را اضافه می كردم، و یحتمل نامِ ده كتاب را نیز حذف. اما به هر رو شما می توانید مطمئن باشید كه از اين صد و اندی، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپری شدهی بایدها و نبایدها!) بايد خواند… ثامناً -كه خیلی سخت است- همان هشتماً! بعضی از جاهای خالی را كه بدجوری توی ذوق می زد با توضیحاتی بی ربط پر كردهام. ترتیب هم كاملا تصادفی است. تاسعاً این قلم آنقدر از استعداد و فروتنی توامان برخوردار می باشد كه كارهای خودش را در این سیاهه نیاورده باشد. منتقدانِ گرامی بی جهت دنبالشان نگردند!!!»

اول اردیبهشت ماه، روزی است برای بزرگداشت سعدی علیه الرحمه. او با بیانی روان و شیرین، سال هاست که به وعظ مردمان مشغول است و به حق گفته است که: «من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت / هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم» و حالا حتما تمام مردم جهان متوجه شده اند که “آفرینش بنی آدم از یک گوهر است” حتی اگر آن بیت معروف بر سر در سازمان ملل متحد نوشته نشده باشد. و البته کم هستند آنان که اهل عمل باشند.
آخرین دیدگاهها