اول اردیبهشت ماه، روزی است برای بزرگداشت سعدی علیه الرحمه. او با بیانی روان و شیرین، سال هاست که به وعظ مردمان مشغول است و به حق گفته است که: «من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت / هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم» و حالا حتما تمام مردم جهان متوجه شده اند که “آفرینش بنی آدم از یک گوهر است” حتی اگر آن بیت معروف بر سر در سازمان ملل متحد نوشته نشده باشد. و البته کم هستند آنان که اهل عمل باشند.

دنیی آن قدر ندارد که برو رشک برند *** یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
نظر آنان که نکردند درین مشتی خاک *** الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند
عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند *** گر همه ملک جهانست به هیچش نخرند
تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی *** که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند
این سراییست که البته خلل خواهد کرد *** خنک آن قوم که در بند سرای دگرند
دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان *** حق عیانست ولی طایفه‌ای بی‌بصرند
ای که بر پشت زمینی همه وقت آن تو نیست *** دیگران در شکم مادر و پشت پدرند
گوسفندی برد این گرگ معود هر روز *** گوسفندان دگر خیره درو می‌نگرند
آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک *** عاقبت خاک شد و خلق به دو می‌گذرند
کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق *** تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند
گل بیخار میسر نشود در بستان *** گل بیخار جهان مردم نیکو سیرند
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز *** مرده آنست که نامش به نکویی نبرند

دسته بندی شده در:

برچسب شده در:

, , ,