
سیبی که از درخت فرو افتاد
افتاده است
و رودها به کوه باز نمی گردند
و عطر این تابستان ها
فقط برای همین تابستان است
اما قطار اندیمشک
باز می گردد
با بوی سیب و
پیراهن یوسف!
***
با آن همه شهید که می برد
فردا
شهادت می دهد
قطار زخمی اندیمشک!
***
«دل بر»
همین قطار اندیمشک بود
که می رفت
و «دل آور»
همین
که برمی گشت!
حالا کجاست
قطار دلبران دلاور؟!
- سهراب، در مسابقه برنده شد و جام قهرمانی را گرفت.
- سهراب، در مسابقه برنده و جام قهرمانی را گرفت.
جمله ی نخست، درست است؛ اما در جمله ی دوم به سبب حذف «شد»، از بخش اول، جمله نادرست است. در این مثال، فعل جمله ی اول «برنده شد» و فعل جمله ی دوم «گرفت» است. این دو نمی توانند جانشین هم شوند.
بنابراین، هرگاه فعل جمله ها متفاوت باشد؛ نمی توان یکی را حذف کرد، حذف فعل، هنگامی صحیح است که عینا تکرار شده باشد و ما برای پرهیز از تکرار آن، یک فعل، معمولا اولی را حذف می کنیم و دومی را نگه می داریم؛ مانند:
ما میهن خود را گرامی و پدر و مادرمان را دوست می داریم.
منبع: آموزش مهارت های نوشتاری پایه ی هفتم دوره ی اول متوسطه

مطلب زیر از سایت “تابناک با تو” که مرجع آن را “مجله زندگی ایده آل” معرفی کرده، برداشته شده است. تصویر فوق هم صرفا جهت شیرین شدن مطلب اضافه شده و قصد دیگری نداشته ام.
سلفی بازها مراقب اختلالات روانی باشند!
چندی پیش گروهی از متخصصان آسیبشناسی و روانشناسان روسیه اعلام كردند اوج گرفتن تب سلفی به بروز اختلالات روانی جدی منجر خواهد شد. شاید شنیدن این موضوع در ابتدا عجیب به نظر برسد اما با كمی تامل میبینیم این نگرانی خیلی هم بجاست.
در عروسی و عزا، در بیمارستان و گورستان، از جهنمیترین موقعیتها گرفته تا بحرانیترین درگیریهای خیابانی و … سلفی گیران حضوری فعال دارند. چنین شد كه افراط در سلفی گرفتن به عنوان تهدیدی جدی برای سلامت روانی سلفینگارانی كه زیادهروی كردند، مورد توجه كارشناسان قرارگرفت.
وقتی سلفی به دیكشنری آكسفورد رسید…
شاید از سال 2012 كه سلفی گرفتن توسط بازیگران هالیوود آغاز شد، هیچ كس فكرش را هم نمیكرد كه تمایل مداوم مردم برای سلفی گرفتن از خودشان، به اپیدمی جهانی، اعتیاد و نگرانیهای روز جامعهشناسان و روانشناسان تبدیل شود. كار به آنجا رسید كه دیكشنری آكسفورد، لغت «سلفی» (Selfie) را به عنوان «لغت سال ۲۰۱۳» اعلام كرد؛ لغتی كه استفاده از آن رشد 17 هزار درصدی داشته است و روند محبوبیتش ادامه پیدا كرد تا آنجا كه دسته سلفی (مونوپاد) بعد ازمعرفیاش توسط روزنامه تایم، به عنوان «بهترین اختراع سال 2014»، یكی از پرطرفدارترین هدایای كریسمس همان سال بود كه این هم نشاندهنده رشد و محبوبیت باورنكردنی سلفی گرفتن بین مردم دنیاست. حالا با دقت به شبكههای اجتماعی و پروفایلهای مردم میبینیم كه این روزها بیشتر افراد برای پروفایلهایشان هم از عكسهای سلفی خودشان استفاده میكنند و رشته فراگیری سلفی واقعا سرِ دراز دارد. این را هم بدانید كه معادل فارسی عكس سلفی «خویشانداز» است.
سلفیهای ایراددار
تحقیقات نشان میدهد زنان تقریبا دو برابر مردان از خودشان سلفی میاندازند و برای اینكه در عكس سلفیشان، زیباتر بیفتند، وقت زیادی را صرف میكنند. جالب است بدانید اختلال خودزشتانگاری (body dysmorphic disorder) در دو سوم افرادی كه افراطی سلفی میگیرند، دیده شده است. این افراد ممكن است ساعتها وقت بگذارند تا از خودشان عكسی بگیرند تا در آن زیباتر از چیزی كه واقعا هستند به نظر برسند و ضعفهای احتمالی ظاهریشان هم در سلفیشان، كمتر مشخص باشد. پس آنقدر عكس میگیرند تا سه رخی كه در آن بینیشان بینقص به نظر برسد یا فرم شكم و كمموییشان در آن مشخص نباشد را كشف كنند.
بهطوركلی سلفی گرفتنی كه وقت زیادی از شما بگیرد و شما را به وسواس بیندازد، نشان میدهد كه سلفی ایرادداری است.
عدهای هم هنوز از آخرین زمانی كه سلفی انداخته و روی شبكههای اجتماعی بازخوردش را دیدهاند، 20 دقیقه نگذشته كه باز دلشان میخواهد خود را با «گل قالی» یا «گوسفند خال خالی» یهویی به همه نشان دهند! این سری افراد هم با توجه به تمركز افراطیشان بر «خودجلوهگری» روی شبكههای اجتماعی و جلب محبت و توجه احتمالی كه از آنها دریافت میكنند، در معرض خطر ابتلا به اختلال روانی «نمایشگری» و «خودشیفتگی» هستند. اگر بخواهیم عدد و رقم بگوییم، سلفی گرفتن روزانه بیش از سه یا چهار عدد و نمایش دادن آنها در فضای مجازی، نشاندهنده این است كه شما در معرض ابتلا به یك اختلال روانی قرار دارید.
سلفی گرفتن در مراسم سوگواری یا ایجاد شرایط خطرناك، بغرنج و بحرانی برای گرفتن سلفیهای بهتر هم دسته سوم حركتهایی است كه روانشناسان را در مورد میزان سلامت روانی سلفی گیرندگان، نگران میكند.

انارهای نارس قصه ی قطاریست که خود مقصد مسافرانش را تعیین می کند.
هرکه در این بزم مُقرَب تر است، جام بلا بیشترش می دهند
در خلاصه ی داستان این فیلم آمده است: «انسی و ذبیح شبها را در حاشیه ی شهر، در خانه ی اجاره ای خود عاشقانه سر می کنند و روزها در متن شهر، به شغلی بدون آتیه مشغولند. انسی از زنی سالخورده که دچار نسیان است مراقبت می کند و ذبیح در ارتفاع بلند برج های شهر به کارگری مشغول است. این زوج جوان بی خیال از این معیشت معلق، در آرزوی داشتن فرزند، شب و روزشان را سر می کنند، تا اینکه…»
اطلاعات فیلم شناختی انارهای نارس

بر عهده گرفتن مسئولیت و امور زندگی به این معناست که هرگز دیگری را برای هیچ کاری، از به دنیا آمدن تان گرفته تا انجام کارهای روزمره یا داشتن احساسی خاص سرزنش نکنید. حتی اوف هم نگویید.

جنگ آوار می شود روی سَرَت. داشتی زندگیت را می کردی. پاییز هنوز دست به کار نشده، جنگ پیش دستی می کند و رنگ سُرخ به شهر می زند. نه زنی مانده و نه تنوری که آتشی به پا کند؛ بویِ نانِ تازه بپیچد توی کوچه ها. اما بوی آتش و دود هوش از سَرَت می بَرد، خانه ها تنورهای بزرگی شده اند که آدم ها را زنده زنده کباب می کنند.
چوبی بر می داری و می زنی بیرون. دقیق می شوی، کار کارِ چوب و چماق نیست؛ شوخی برنمی دارد. یاد تفنگ توی گنجه می کشاندت به اتاقک تهِ حیاط. تفنگ را برمی داری و مثل فشنگ می دوی وسط کوچه، بدون آنکه فشنگی داشته باشی. جنگ بلای بزرگی ست، برمی گردی تا انتهای کوچه را نگاه کنی و بدانی تا کجا کشیده شده است. عظمتش پیدا نیست اما سوزشش را توی پهلویت حس می کنی و نقش زمین می شوی.
چشم هایت را که باز می کنی، پوتین هایی را می بینی که بر زمین کوبیده می شوند و پیش می روند، بی آنکه بدانند و بدانی چرا؟!! وقتی یک تانک از فاصله ی نیم متری صورتت عبور می کند و غبارش روی صورتت می نشیند؛ باور می کنی که جنگ آوار شده روی سَرَت.
«س.م.ط.بالا»

به مطلب می رسد جویای کام آهسته آهسته *** ز دریا می کشد صیاد دام آهستهآهسته
به مغرب می تواند رفت در یک روز از مشرق *** گذارد هر که چون خورشید گام آهستهآهسته
به همواری بلندی جو که تیغ کوه را آرد *** به زیر پای، کبک خوشخرام آهستهآهسته
ز تدبیر جنون پخته کار عقل می آید *** که مجنون آهوان را کرد رام آهستهآهسته
مشو از زیردست خویش ایمن در زبردستی *** که خون شیشه را نوشید جام آهستهآهسته
خیال نازک آخر می فروزد چهره ی شهرت *** مه نو می شود ماه تمام آهستهآهسته
دلی از آه می گفتم شود خالی، ندانستم *** که پیچد بر سراپایم چو دام آهسته آهسته
به شکرخند از آن لبهای خوش دشنام قانع شو *** که خواهد تلخ گردید این مدام آهسته آهسته
اگر چه رشته از بار گهر پیچان و لاغر شد *** کشید از مغز گوهر انتقام آهسته آهسته
اگر نام بلند از چرخ خواهی صبر کن صائب
ز پستی می توان رفتن به بام آهسته آهسته


وقتی انسان می خواهد ببری را بکُشد، اسمش را می گذارند شکار و تفریح، اما اگر ببری بخواهد او را شکار کند به آن می گویند درنده خویی.
آخرین دیدگاهها