ماه: می 2016

  • اختراع ، سروده ای از شل سیلورستاین

    اختراع ، سروده ای از شل سیلورستاین

    اختراع

    موفق شدم، موفق شدم!
    میدونی چی اختراع کردم؟
    یه چراغ ساختم که دوشاخه اش رو می زنی به خورشید روشن میشه.
    خورشید به اندازه کافی نور داره،
    و لامپ هم حسابی قویه.
    اما حیف، یه اشکال کوچیک داره!
    سیم اون به اندازه ی کافی بلند نیست.

    از مجموعه “جایی که پیاده رو پایان می یابد”، سروده شل سیلورستاین

    Invention

    I’ve done it, I’ve done it!

    Guess what I’ve done!

    Invented a light that plugs into the sun.

    The sun is bright enough,

    The bulb is strong enough,

    But, oh, there’s only one thing wrong…

    The cord ain’t long enough.

    :: Where the Sidewalk Ends, 1974. Shel Silverstein

  • هی شعر تر انگیزد ، مجموعه شعر طنز سعید بیابانکی

    هی شعر تر انگیزد ، مجموعه شعر طنز سعید بیابانکی

    هی شعر تر انگیزد

    گفتی که «از آن باشد» گفتم که «از این باشد»
    یک نکته ی بی معنی گفتیم و همین باشد

    هرگز ندهندش زن در کوچه و در برزن
    مانند رضازاده هر کس که وزین باشد

    در کار گلاب و گل گفتند که «حُکمت چیست؟»
    گفتم که «همین خوب است، بگذار همین باشد»

    پیراهن ما را هم، از پشت کسی جر داد
    من فکر کنم کارِ شیطان لعین باشد

    خلقی شده گمراهت وقتی که به همراهت
    یک روز شهین باشد، یک روز مهین باشد

    پایت به زمین باشد دستت به هوا باشد
    دستت به هوا باشد پایت به زمین باشد

    هر جنس که در بازار دیدی و پسندیدی
    یا ساخت ایران است یا ساخت چین باشد

    یک روز جناح چپ یک عمر جناح راست
    همواره در این کشور اوضاع چنین باشد

    هر کس که در این کشور آشوب کند، جایش
    یا گوشه ی کهریزک یا کنج اوین باشد

    بر عکس شما، حافظ! من معتقدم در کل
    هی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

    مجموعه ی شعر طنز “هی شعر تر انگیزد”، دربردارنده ی 35 شعر طنز از آثار “سعید بیابانکی” است که چاپ نخست آن در سال 1391 توسط انتشارات “سپیده باوران” منتشر شد. شعری که خواندید از همین مجموعه انتخاب کردم که نام کتاب هم از آن گرفته شده است.

  • ما گفتیم پارادوکس؛ شما هم بگو پارادوکس …

    شاعر، شعور نداشت. شعرش متناقض بود. معلم پرسید: «این شعر چه آرایه ی ادبی ای دارد؟» ما یک صدا جواب دادیم: «پارادوکس». معلم شعور داشت، اما شاعر، مدیر مدرسه بود. معلم گفت: «غیر عریانی ‌لباسی ‌نیست ‌تا پوشد كسی‌ ؛ از خجالت ‌چون‌ صدا در خویش ‌پنهانیم ‌ما *»

    «س.م.ط.بالا»

    * این بیت از “بیدل دهلوی” است.

  • بینایی . رمانی از ژوزه ساراماگو . دنباله ای بر کوری

    بینایی . رمانی از ژوزه ساراماگو . دنباله ای بر کوری

    زمانی که به دنیا می آییم، قراردادی را برای زندگی کردن امضا می کنیم، ولی سال ها بعد، لحظاتی می رسد که از خود می پرسیم چه کسی این قرارداد را به جای من امضا کرده است؟

    بینایی. ژوزه ساراماگو. ترجمه کیومرث پارسای

    رمان “بینایی” در حقیقت ماجرای دیگری است برای ساکنان شهری که رمان “کوری” در آن اتفاق افتاده بود. “ژوزه ساراماگو” (Jose Saramago) داستان را با یک انتخابات آغاز می کند. مردم پایتخت تا بعد از ظهر حضور کمرنگی در انتخابات دارند و بارش شدید باران نیز شرایط را دشوارتر کرده است. اما پس از آن مردم به سوی صندوق های رأی راهی می شوند. پس از شمارش آرا، شگفتی دیگری روی می دهد؛ بیش از هفتاد درصد آرا، سفید هستند. این سرآغاز شروع یک بحران و تقابل بین دولت حاکم و مردم پایتخت است.

    “کیومرث پارسای” ترجمه ی کتاب را بر عهده داشته و انتشارات “شیرین” آن را چاپ کرده است. در ابتدای نسخه ی فارسی این کتاب متنی که برگردان یکی از مقالات ساراماگو است به چاپ رسیده که من نمی دانم در نسخه ی اصلی کتاب هم وجود دارد یا خیر. اما چون به نظرم مقاله ی جالبی است می توانید در ادامه، “آنگاه که بازار فرمان می راند از دموکراسی چه باقی مانده است؟” را بخوانید. (بیشتر…)

  • چهارراه

    چهارراه

    به چهارراه که می رسی، درنگی، تاملی و شاید توقفی. چراغ ها راهنمایی می کنند. کوتاه و می روی به آن راه که می دانی. عده ای می مانند در همان چهارراه، چون راهی ندارند.

    «س.م.ط.بالا»

  • معادله ی آب و خون

    مردمی بی گناه و با گناه، در فضایی به مساحت X، به کام مرگ فرو برده می شوند. N + M در یک اتاق دور هم می نشینند و بقال سر کوچه و پیرزن همسایه را هم دعوت می کنند تا مذاکره کنند که چطور غنائم و میراث مردگان را با هم قسمت کنند. محاسبه کنید هر یک از اعضای حاضر در اتاق، چند لیتر آب برای شستن خون های ریخته شده روی سهم دریافتی خود، نیاز دارند؟

    «س.م.ط.بالا»