پدر سرگی ؛ داستانی کوتاه از لئو تولستوی با ترجمه ی سروش حبیبی

پدر سرگی ؛ داستانی کوتاه از لئو تولستوی با ترجمه ی سروش حبیبی
چیزهایی هست که باید نوشت ....

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه به عنوان یک کاربر مهمان.

  1. عارفی را گفتند: خداوند را چگونه میبینی؟
    گفت: آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد اما دستم را می گیرد

  2. هر جا هوا مطابق میلت نشد،
    برو..
    ‏‎فرق تو با درخت ،
    ‏‎همین پای رفتن است!
    سیدسعید صاحب علم

خواندن بعدی

سایدبار کناری

ایده آلیتی

لوگو

درباره ایده آلیتی

سعی می کنم مطالبی را منتشر کنم که می توانند ما را به فکر وادار کنند و ارزش اندیشیدن را داشته باشند.

مرا دنبال کنید