سیبی که از درخت فرو افتاد
افتاده است
و رودها به کوه باز نمی گردند
و عطر این تابستان ها
فقط برای همین تابستان است
اما قطار اندیمشک
باز می گردد
با بوی سیب و
پیراهن یوسف!
***
با آن همه شهید که می برد
فردا
شهادت می دهد
قطار زخمی اندیمشک!
***
«دل بر»
همین قطار اندیمشک بود
که می رفت
و «دل آور»
همین
که برمی گشت!
حالا کجاست
قطار دلبران دلاور؟!
«علیرضا قزوه» – از مجموعه ی « قطار اندیمشک »
خشاب ها خالی
جیره ی جنگی تمام
در کوله بارمان جز قلب
جز ترانه و دلتنگی
چیزی نمانده بود!
برای خوردن جز مین گوجه ای
چیزی نبود!
وصیتی نداشتیم
جز اینکه روزی تنها
در قطاری که می رود به جنوب، بنشینید
و فکر کنید
به قطار اندیمشک !
دیدگاهتان را بنویسید