کتاب « دفاع از دیوانگی » (The Insanity Defense) که در سال 2007 منتشر شده، مجموعه ای از مقاله های طنز وودی آلن از سه کتابِ بی حساب (Getting Even – 1971)، بی بال و پر (Without Feathers – 1975) و عوارض جانبی (Side Effects – 1980) است. هر سه ی این کتاب ها که در فهرست کتاب های پرفروش آمریکا قرار داشته اند، شامل مقالات و نمایشنامه هایی هستند که پیش تر در نشریات مختلفی از جمله نیو ریپابلیک، نیویورک تایمز، نیویورکر و غیره به چاپ رسیده بودند.
این کتاب را “مازیار عطاریه” به فارسی برگردانده و نشر “شور آفرین” منتشر کرده است. مترجم در مقدمه ی کتاب در مورد نام کتاب توضیح داده است که: «نام انگلیسی این کتاب به معنی “دفاع مبتنی بر جنون” است. این اصطلاح حقوقی زمانی به کار می رود که وکیل مدافع سعی در اثبات جنون موکل خود دارد تا باعث تبرئه ی او شود و یا از شدت مجازاتش بکاهد. اما از آن جایی که ترجمه ی فارسی این عبارت چندان مناسب نام کتاب نبود، عبارت ” دفاع از دیوانگی ” را انتخاب کردم که بی ارتباط با محتوای کتاب نیست.»
گاهی برای درک مفهوم و طنازیِ نوشته های طنز ادبیات ِ غرب، باید با برخی از مسائل فرهنگی و سیاسی و اجتماعی آن ها آشنایی داشته باشیم. برخی از نوشته های این کتاب هم اینگونه هستند. با این وجود سطرهای زیادی در جای جای کتاب هست که خنده را بر لبان شما می آورد و گاهی تلنگری است بر فراموشی ها و روزمرگی هایی که گرفتار آن هستیم. در ادامه بخش هایی از کتاب را می نویسم:
دفاع از دیوانگی – نگاهی به جرایم سازمان یافته
سال گذشته گروه های منسوب به جرایم سازمان یافته در بیش از صد قتل به طور مستقیم دخیل بوده اند و اعضای مافیا در صدها قتل دیگر به طور غیرمستقیم یا با قرض دادن پول به آن ها برای کرایه ماشین یا با نگه داشتن کتِ قاتل ها دخالت داشته اند. دیگر فعالیت های غیرقانونی کازا نوسترا (مافیای سیسیل) عبارتند از قمار، مواد مخدر، فحشا، هواپیماربایی، ربا و انتقال یک ماهی بزرگ در پروازهای داخلی با مقاصد غیر اخلاقی. ریشه های این امپراتوری فاسد حتی به خود دولت نیز می رسند. همین چند ماه پیش دو سرکرده ی مافیا که علیه آن ها اعلام جرم شده بود، شب را در کاخ سفید گذراندند و رییس جمهور خود روی کاناپه خوابید.
دفاع از دیوانگی – خاطرات اشمید
از من پرسیده شد که آیا مفهوم اخلاقی کاری را که می کردم می دانم یا نه. در جلسات دادگاه نورمبرگ هم گفتم که من نمی دانستم هیتلر نازی است. سال ها فکر می کردم او برای یک شرکت مخابراتی کار می کند. وقتی متوجه شدم او چه هیولایی است، دیگر دیر شده بود و قسط برخی لوازم مغازه ام هنوز مانده بود. یک بار اواخر جنگ تلاش کردم دستمال پسِ گردن پیشوا را بردارم و بگذارم مقداری خرده مو به داخل یقه اش برود اما در آخرین لحظه ترسیدم و از انجامش منصرف شدم.
دفاع از دیوانگی – فلسفه ی من
– غیر ممکن است که مرگ خود را به طور عینی مشاهده کرد و هم چنان آواز خواند.
– این دنیا تنها یک فکر شناور در ذهن خداست؛ یک فکر ناخوشایند مخصوصا اگر اخیرا یک خانه را قسطی خریده باشید.
– پوچی ابدی امری عادی است اگر برایش آماده شده باشید.
– کاش دیونیسوس زنده بود! اگر زنده بود چه می خورد؟
دفاع از دیوانگی – گفتگو با هلموتز
بله من مکتب روان شناسی معکوس را پدید آوردم. این اتفاق خیلی تصادفی بود. من و همسرم آماده ی خوابیدن می شدیم که ناگهان خواستم کمی آب بنوشم. خودم حال رفتن نداشتم و از خانم هلموتز خواستم یک لیوان آب برایم بیاورد. او قبول نکرد و گفت از جمع کردن نخود از روی زمین خسته شده است. بحث بین ما در گرفت که چه کسی آب بیاورد. سرآخر من گفتم: «من آب نمی خواهم. یک لیوان آب آخرین چیزی است که در این دنیا به آن احتیاج دارم.» او با شنیدن حرف من بلند شد و گفت: «که آب نمی خواهی؟ چه بد.» به سرعت از اتاق بیرون رفت و یک لیوان آب برایم آورد.
دفاع از دیوانگی – زنده باد بارگاس
ما همه ی شب را جشن گرفتیم. پس از آن با بارگاس در مورد مسایل جدی اداره ی مملکت صحبت کردم. او معتقد است که انتخابات آزاد برای همه ی دموکراسی ها حیاتی است اما ترجیح می دهد پیش از هرگونه رای گیری صبر کند تا سطح تحصیلات مردم کمی ارتقا یابد. تا آن زمان یک سیستم ابتکاری و عملی بر اساس سلطنت مقدس برای دولت در نظر گرفته و به عنوان پاداش وفاداری من، اجازه داده است هنگام صرف غذا سمت راست او بنشینم. هم چنین مسئولیت بررسی تمیز بودن دستشویی بر عهده ی من است.
دفاع از دیوانگی – خاطراتی از نیدلمن
نیدلمن در مورد مراسم پس از مرگش بسیار وسواس داشت و یک بار به من گفته بود: «من سوزانده شدن جسدم را به دفن شدن ترجیح می دهم و هر دو این ها را به گذراندن آخر هفته با همسرم.» سرآخر تصمیم گرفت که جسدش سوزانده و خاکسترش به دانشگاه هیدلبرگ اهدا شود تا آن را در چهار جهت پخش کنند و پول گلدان حاوی خاکسترها را بپردازند.
دفاع از دیوانگی – سخنرانی ام برای فارغ التحصیلان
ما جای رو به رو شدن با این چالش ها به مواد مخدر و اعمال جنسی روی می آوریم. در جامعه ای بسیار آسان گیر زندگی می کنیم. هرزه نگاری هرگز این قدر آزاد نبوده است. نورپردازی فیلم هاشان بسیار بد است! ما مردمی هستیم که از فقدان اهداف تعریف شده رنج می بریم! عشق ورزیدن را هرگز نیاموخته ایم. از نبود رهبران و برنامه های منسجم رنج می بریم. مراکز معنوی نداریم. به تنهایی در گیتی سرگردانیم و از سر درد و نومیدی به خشونت بسیار رو آورده ایم. خوشبختانه هنوز حس تناسب خود را از دست نداده ایم.