صدای اره می آید مجموعه ی شعری از مریم جعفری آذرمانی است. بخش هایی از این مجموعه را اینجا می نویسم:

اگر چه مثل همیشه کلید روی در است
امید مطلقم از یأس محض با خبر است
به مرگ میل ندارم چنین که می میرند
بدیهی است که زیرِ زمین شلوغ تر است
هزار بار به دیوار خط زدم نشنید
هوای خانه ام از اصطکاک، شعله ور است
میان این همه انسان رسیده است به من
مقام درد که تنها مقام معتبر است
کشیدم آن قدر از این و آن که فهمیدم
کسی که بار ندارد همیشه باربر است
89/7/17

هیزم، درخت نیست اگر فکر می کند
وقتی که سوخت سوخته تر فکر می کند

هرگز عجیب نیست که دنیا جهنم است
هر کس که خیر است به شر فکر می کند
حتما بهشت سهم سیاست مدارهاست
جمعی که – از قضا – به قَدَر فکر می کند
دزدان میان پنجره در رفت و آمدند
دربان ولی همیشه به در فکر می کند
از جنس آهنیم که در ظاهر آدمیم
باور کن! ربات مگر فکر می کند؟
89/7/18

برای رد شدن ضربه های تکراری
چه بهتر است بخوابیم وقت بیداری
بهار آمده و موسم درخت کُشی ست
نصیب توست اگر اره بیشتر داری
به این امید که از بعد چند میلیون سال
بدل به نفت شود لاشه ای که می کاری
صدای اره می آید که از تو می پرسد:
چگونه باب شد آیین جنگل آزاری؟
برای کشتن گنجشک، سنگ ریزه بس است
نیاز نیست که حتما تفنگ برداری
89/9/19

دسته بندی شده در: