حتی تصور قرار گرفتن در چنین شرایطی بسیار دلهره آور است. همان شرایط توصیف شده در رُمان “کوری” منظور است. اگر این رمان را نخوانده اید؛ بخوانید. تا با یک اپیدمی عجیب روبرو شوید: کوری. همچون یک بیماری واگیردار، کوری بین مردم شیوع پیدا می کند و مردم غرق می شوند در دریایی از شیر. همه چیز سفید است. رمانی تحسین برانگیز از “ژوزه ساراماگو” – برنده جایزه نوبل 1998- که با گیرایی فراوان روایت شده است. در سال 2008 میلادی فیلمی بر مبنای این رمان ساخته شد به نام Blindness که به نظرم اصلا به زیبایی رمان در نیامده.
من رمان را با ترجمه ی “زهره روشنفکر” خواندم که در مقدمه ی کتاب نوشته بود:
انتقاد ژوزه ساراماگو در این رمان از نشناختن آدمها نسبت به وجود خود و قدرت تعقل و تواناییهای درونی خودشان است. کوری ای که در این رمان شیوع پیدا می کند و در مدت کمی گریبانگیر تمام اقشار جامعه می شود بر خلاف بیماری کوری، یک مرض نامتعارف است. کورهای این رمان به جای آنکه در یک تاریکی مطلق غرق شوند، در یک سفیدی بی پایان و بسیار نورانی غرق شده اند و به جای آنکه سیاهی باعث کوری آنها شود، نور شدید مانع از قدرت دید آنهاست.

 بی شک چنین مرضی یک نوع تمثیل است و اشاره انتقادآمیزی به آدمهایی دارد که با وجود روشنایی و نور کافی راه خود را گم می کنند. چشم باعث می شود که آدمی به دنیای بیرون از وجود خود توجه کند و از درون خودش غافل شود و نتواند نیروهای درونش را کشف کند و عقل را به درستی بنا به موقعیتی که در آن قرار دارد، به کار گیرد. ساراماگو برای اینکه سردرگمی و بی هویتی آدمها را نشان دهد؛ از نثری دشوار استفاده کرده است و توجهی به علائم نقطه گذاری و پاراگراف بندی نمی کند و حتی دیالوگهای اشخاص داستان را تنها با یک ویرگول از هم جدا می کند و این شاید به این دلیل باشد که می خواهد دنیای پیچیده کورها را کورتر نشان دهد؛ اما درباره ساراماگو باید گفت که این کار در نتیجه منظوری از این دست نیست و این سبک نگارش ساراماگو است که در رمان های دیگرش هم دیده می شود؛ ولی در این رمان این سبک نوشتاری او ناخواسته کمک به نشان دادن سرگشتگی آدمهای رمانش می کند.
ساراماگو در این رمان مسائل اجتماعی زیادی را به باد انتقاد می گیرد. بی تحرکی و خمودگیی آدمها، اطاعتهای کورکورانه، رکود در برابر فشارهای اجتماعی و سیاسی، سکوت در برابر زورگویی افراد زورمدار و… جنبه هایی انتقادی است که در این رمان به خوبی مشخص و بارز است.
شخصیتهای داستان نام ندارند و داستان در زمان و مکان معینی روایت نمی شود و این نیز نشان از بی هویتی آدمها دارد.
ساراماگو همچنین به بررسی احساسات و عواطف آدم در موقعیتهای دشوار زندگی می پردازد و به شیوه ای خاص در کنار انتقادهای شدیدالحن که گاه جنبه ی صدور یک بیانیه ی سیاسی را دارد، مسایل رمانتیکی را مطرح می کند و ابتدا یک ایده توسط یکی از شخصیتهای داستان می دهد و در روند داستان آن را دنبال می کند تا سرانجام به نتیجه مطلوب خود می رسد؛ که احساسات و عواطف آدمی تابع روال طبیعی زندگی آدمها نیستند و دارای یک منطق والا و ماورایی هستند که منشأ آنها را نمی توان در دنیای مادی جستجو کرد.
رمان کوری یک رمان بسیار جذاب است که گرچه ممکن است به خاطر پیچیدگی نثر آن، در ابتدا قدری مشکل به نظر بیاید؛ اما خواننده صبور وقتی چند صفحه از آن را می خواند و با حال و هوای آن آشنایی می یابد؛ چنان جذب آن می شود که می خواهد همه ی آن را به یکباره بخواند تا آخر این داستان فلسفی را بداند و بعید به نظر می رسد کسی تا آخر داستان را بخواند و تحت تاثیر عمیق قرار نگیرد و تا چند وقت به آن فکر نکند.

ژوزه ساراماگو در سال 1922 در کشور پرتغال و در نزدیکی شهر لیسبون در یک خانواده ی فقیر به دیا آمد و دشواری مالی نگذاشت تا تحصیلات دانشگاهی خود را به آخر برساند و به ناچار مشغول کار شد. ساراماگو در سال 1998 موفق به دریافت جایزه ی ادبی نوبل شد. آثار او عبارتند از: کشور گناه، بالتازار و بلیموندا، سالمرگ ریکاردو ریس، قایق سنگی، تاریخ محاصره ی لیسبون، انجیل به روایت عیسی مسیح، کوری، یادداشت هایی از لانسروت و همه ی نام ها. آثار ساراماگو تاکنون به 25 زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است.

دسته بندی شده در: