کتاب “فلسفه ترس” نوشته ی “لارس اسوندسن” نگاهی جامعه شناسانه به موضوع “ترس” در جوامع مدرن امروزی دارد. این کتاب را “خشایار دیهیمی” به فارسی ترجمه کرده است.

فصل دوم این کتاب با عنوان “ترس چیست؟” می کوشد تا مشخص کند که ترس واقعا چه نوع پدیده ای است. به همین منظور ابتدا به این سوال پاسخ می دهد که اصلا یک احساس به طور کلی چیست. بنابراین دیدگاه های متفاوتی را در این باره از فیلسوفان و جامعه شناسان غربی مطرح می کند و با بحث هایی علمی و جدی در این بخش مواجه می شویم؛ با اینکه درک و هضم برخی از آنها نیاز به مرور و تامل بیشتری دارد با این حال از جذابیت مطالب چیزی کاسته نمی شود.
در شروع فصل جمله ای از Francis Bacon نقل می کند:«درد و رنج حد و حدودی دارد، اما ترس حد و مرزی نمی شناسد»
گزیده هایی از این فصل را می نویسم:
دلیل اینکه چرا ترس به صورت پدیده ای تکاملی ظهور کرده است کاملا روشن است: موجودی که فاقد قوه ی ترس است بخت کمتری برای بقا و محافظت از خویش دارد. روشن است که ترس غالبا می تواند فریادرس باشد.
….
احساسات نحوه ای از حضور در این جهان و راهی برای درگیر شدن با جهان و عمل کردن در آن هستند. با توجه به اینکه نمی توان احساسات را از بروز احساسات جدا کرد و بروز احساسات عملا در فرهنگ های مختلف نمودهای مختلفی دارند، پس می توان گفت که احساسات وابسته به فرهنگ هستند.
….
ما انسان ها ممکن است از خیلی چیزها بترسیم. ترس ما دامنه بالقوه بسیار وسیع تری از هر حیوان دیگری دارد، دقیقا به این دلیل که ما «حیوان نمادساز» هستیم. ما به محض اینکه از خطری خبردار می شویم، و فرقی نمی کند که آن خطر چقدر دور از ما باشد، غالبا آن را تهدیدی برای خودمان به حساب می آوریم. و مهمتر از آن ما تهدیدهای خیالی بیشماری را برمی سازیم و در اینجاست که ما یک علت مهم ددمنشی های انسان ها نسبت به همدیگر را می یابیم.
….
ترس بی گمان می تواند انگیزه ای برای حمله و تهاجم باشد.
….
ترس همیشه ترس از چیزی است. ترس همیشه معطوف به چیزی است. اگر چنان چیزی وجود نمی داشت، دیگر سخن ما از ترس نبود، بلکه از ضربان قلب، تندتر نفس کشیدن و لرزیدن بود.
….
وقتی می گوییم ترس همیشه از چیزی و راجع و معطوف به چیزی است، این بدان معنا نیست که آن چیز همیشه یک چیز واقعی است.
….
ترس همیشه با پیش نگری و آینده بینی نسبت به درد و صدمه و مرگ احتمالی توام است. ارسطو می گوید ترس نوعی احساس ناراحتی و بی قراری است که از فکر مواجه شدن با بداقبالی های ویرانگر یا دردناک در ما ایجاد می شود.
….
ترس رابطه ی نزدیکی با عدم یقین و قطعیت دارد. این عدم یقین و قطعیت را می توان ویژگی بنیادین هستی و زندگی انسان خواند. در ترس یک قطعیت بنیادین هستی من آشکار می شود، یعنی این واقعیت که من در معرض هستم.
….
در انتها نویسنده تاکید می کند که دستگاه احساسی ما تربیت پذیر است. احساسات صرفا چیزهایی «داده و مسلم» نیستند، بلکه چیزهایی هستند که می توان پرورششان داد و تغییرشان داد. سپس توضیح می دهد که این احساسات را می توان نوعی عادات دانست و ترس هم در مسیر تبدیل شدن به چنین عادتی است. البته ترس را به دو گروه «کم شدت» و «شدید» تقسیم کرده و می گوید ترسی که اکنون در فرهنگ ما رایج است ترسی کم شدت و خفیف است، ترسی است که ما را احاطه کرده و پس زمینه ی تجربه ها و تفاسیر ما از جهان را شکل می دهد. این ترسی است که ماهیتش بیشتر شبیه یک حال و هواست تا یک احساس.
….
ترسی که نه ناشی از مواجه شدن با یک تهدید است و نه ناشی از مواجهه قبلی با چنین تهدیدی. این ترس خودش را به صورت احساس عدم اطمینان و یقین می نمایاند، احساس اینکه خطرهایی احتمالی هست که ممکن است بی هشدار قبلی با آنها مواجه شویم، احساس اینکه جهان جای ناامنی است. این نوع ترس شیوه ای از نگریستن به جهان است، جهانی که در آن آسیب پذیری خود شخص حرف اول را می زد.

(این معرفی در بخش های بعد ادامه پیدا می کند…)

دسته بندی شده در: