هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز … س.م.ط.بالاپراکنده های ادبی2014-06-06 هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره هاست … از مجموعه شعر “با دماوند خاموش“ سروده ی “سیاوش کسرایی” – 1345 با دماوند خاموشستارهسیاوش کسراییشعرشعر معاصرشعر نو
دیگر به انتظارِ کدامین رسالتی س.م.ط.بالاپراکنده های ادبی2014-06-01 خوابی و چشم حادثه بیدار می شود هفت آسمان به دوش تو آوار می شود خواب زنانه ای ست به … ادامه خواندن
زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم س.م.ط.بالاپراکنده های ادبی2014-04-18 تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی *** تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی من همه در حکم توام تو همه در خون منی *** گر مه و خورشید شوم من … ادامه خواندن
آشناسوز. سروده ای قدیمی از هوشنگ ابتهاج س.م.ط.بالاپراکنده های ادبی2016-02-01 آشناسوز چرا پنهان کنم؟… عشق است و پیداست درین آشفته اندوه نگاهم. تو را می خواهم ای چشم فسونبار که می سوزی نهان از دیرگاهم. چه می خواهی ازین خاموشی سرد؟ زبان بگشا که می لرزد امیدم! نگاه بی قرارم … ادامه خواندن
از ماست که بر ماست – What Goes Around Comes Around س.م.ط.بالاپراکنده های ادبی, متفرقه2015-11-14 حکایت این روزهای جهانِ ما، البته جهانِ آنها، ما که جهانِ سومی هستیم؛ همین است که در شعر منسوب به … ادامه خواندن