امشب کنار غزلهای من بخواب
تازه ترین اثر “همایون شجریان” با آهنگسازی “فردین خلعتبری” و اشعاری از مرحوم “افشین یداللهی” منتشر شده است. نام این آلبوم موسیقی برگرفته از یکی از اشعار افشین یداللهی است.
این آلبوم دارای شانزده قطعه است و از سایت بیپتونز هم می توانید خرید کنید.
در ادامه میتوانید مجموعهی اشعار این اثر را بخوانید:
1. هجوم خاطره (افشین یداللهی)
شهر از هجوم خاطرههایت به من پُر است
بعد از تو شهر از منِ دیوانه دلخور است
از من که بین بود و عدم پرسه میزدم
تو بودی و کنار خودم پرسه میزدم
تو بودی و تمام غزلها، ترانهها
من بودم و تمام ستمها، بهانهها
من بودم و مجال شگفتی برای عشق
تو بودی و تحمل سخت بهای عشق
قلبم به خاطر تو مرا طرد کرده است
میسوزد از کسی که تو را سرد کرده است
از عشق رد شدی که من از ترس رد شوم
دیگر نمیتوانم از این درس رد شوم
این بارِ آخر است برای خودم نه تو
من پشتِ خط فاجعه عاشق شدم نه تو
گرداب را درون خودت غرق میکنی
تو با تمام حادثهها فرق میکنی.
2. پلِ خواب (افشین یداللهی)
سهم من از این خانه سفر بوده و عشق
از خاطرههای تو خطر بوده و عشق
هر بار که لمس کرده دست تو مرا
انگار توافق تبر بوده و عشق.
3. تار موی پریشان (افشین یداللهی)
بنبست و جاده یکی میشود اگر
رفتن بدون تو هم میشود سفر
از ریشهای که دواندم فراریام
ای لمس دست تو بر پیکرم تبر
بیتو چه نام و نشانی چه حرمتی
بفروش نام مرا و مرا بخر
یک تار موی پریشان بیاور و
دنیای تیره و تارِ مرا ببر
از عاشقان قسم خوردهام نپرس
از من به جز تو ندارد کسی خبر
مردن کنار تو آمرزش من است
ای جمع مبهمِ آرامش و خطر
بیتو نمیرسم و با تو میرسم
بن بست و جاده یکی میشود مگر.
4. سکوت بین دو حرف این گل شببو (افشین یداللهی)
زود است، نرو، بمان زمان کوتاه است
بی ماهِ تو سقف آسمان کوتاه است
در عشق، شب و مرگ و سفر طولانیست
یا این که جهان عاشقان کوتاه است.
5. زیر سقف خیال (افشین یداللهی)
بوسههایت مسیر معراج است
زیر سقف خیال و خلوت و خشت
با تو گویی خدا مرا آرام
میبرد روی دوش خود به بهشت
با تو انگار ازل همین حالاست
با تو نقش فرشته کمرنگ است
من که باشم در این میان که خدا
در هوای تو سخت دلتنگ است
بدنت همزمان حریق و حریر
من از اعجاز تو خبر دارم
در تن نازکت خدا پیداست
تا ابد من به تو نظر دارم
صبر کن این تمام حرفم نیست
تو نباید دعای من باشی
از خدا خواستم موافق بود
میتوانی خدای من باشی.
6. تاکور (افشین یداللهی)
مقصد من رفتن است با نرسیدن خوشم
هرکه به مقصد خوش است ماندهی بنبستهاست
خون رگ جادهام، تا نرسیدن خوشم
نبض مدام قدم، خاصیت هستهاست.
7. اقرار پشت اقرار (افشین یداللهی)
آیینهوار با تو اقرار پشت اقرار
تو مثل سنگ اما انکار پشت انکار
تو دور میشوی من وعده به وعده نزدیک
منزل به منزل اما دیوار پشت دیوار
هر قدر چشمهایت دریاست پشت دریا
اما دل تو انگار شنزار پشت شنزار
هر شب اگر بخوابم با تو قرار دارم
حسرت همیشه باقیست دیدار پشت دیدار
من یک نخورده مستم از مزهی نگاهت
بسیار این چنیناند هشیار پشت هشیار
خسته نمیشوم از نازِ تو را کشیدن
خسته نمیشوی از آزار پشت آزار
من سوختم که آتش بر دامن تو افتد
تا شاهدان ببینند بازار پشت بازار
پنداشتی که باید پردهنشین بمانی
من پرده را دریدم پندار پشت پندار
حالا که نوبت توست آیینهی خودت باش
راهی نمانده غیر از اقرار پشت اقرار.
8. بید (افشین یداللهی)
برق شب نگاه تو با ذات شعلهاش
روز مرا در آتش و تاریک میکند
من دور میشوم که تو را تاب آورم
دوری فقط مرا به تو نزدیک میکند.
9. آغوش خالی (افشین یداللهی)
بوی تو میدهد آغوش خالیام
ای واقعیت عشق خیالیام
مست توام که قنوتم ترانه شد
چون مومن تو شدم لاابالیام
بعد از تو بیخبرم از خودم بگو
این روزها چه شدم در چه حالیام
روزی یقین تو بودم ولی گذشت
امروز فاجعهای احتمالیام
شعرم شکفتن بارانی تو بود
حالا فقط خبر خشکسالیام
بی هیچ دلهره حال مرا بپرس
روزی که من جسدی این حوالیام.
10. قرار (افشین یداللهی)
بر سردر عشق راز آن مکتوب است
پیروز مصاف عاشقی مغلوب است
پس خاطرهای که جای تو مانده اگر
کوتاه ولی همیشگی شد خوب است.
11. با تو غزلی به سادگی حرف میشود (افشین یداللهی)
نه، غیر ممکن است کسی را خدای تو
بر داغ قلب من بگذارد به جای تو
هرگز نمیشود که تو را دید و بعد از آن
جایی نفس کشید به جز در هوای تو
ساکت کنار بهت خودم مینشینم و
از یاد میبرم همه را با صدای تو
آسوده دست میکشم از هرچه ادعاست
با یک نگاه سادهی بیادعای تو
با تو غزل به سادگی حرف میشود
چون بهتر است ساده بیفتم به پای تو
اصلا دلیلِ بودنِ من گفتن از تو بود
تا من تو را به شعر بگویم برای تو.
12. پیچِبن (افشین یداللهی)
با اینکه رفتن تو شروعی دوباره است
وقتی تو نیستی سفرم نیمهکاره است
رفتن اگرچه ساده و ماندن اگرچه سخت
بودن کنار فاصلهها راه چاره است.
13. بانو (افشین یداللهی)
بانوی فصل درختان سارپوش
مهتاب پنجرههای غبارپوش
بانوی آبیِ آبان و آسمان
ای پر حرارت سرد بهارپوش
زیبای تارک دنیای بیحصار
اعجاز صومعههای حصارپوش
روح شرابی و قانون مستها
ای بی تو خُم خفقانی خمارپوش
دیدی که رفتنت از شهر شعر من
یعنی غروب زمینی مزارپوش
پر میدهی که مرا در قفس کنی
ای جبرِ گاه به گاه اختیارپوش
آوارهام که تو عریان کنی مرا
آری منم شبح انتظارپوش.
14. امشب کنار غزلهای من بخواب (افشین یداللهی)
سوزاندیام که دلم خامتر شود
وحشی شدی غزلم رامتر شود
آهو برای چه باید زمان صید
کاری کند که خوش اندامتر شود
جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکامتر شود
آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنامتر شود
چیزی نگفتی و گفتی نگویم و
رفتی که قصه پر ابهامتر شود
آنقدر گریه نکردی میان بغض
تا چشم اشک سرانجام تر شود
امشب کنار غزل های من بخواب
شاید جهان تو آرامتر شود.
15. آخرین شعاع آفتاب زمستانی (افشین یداللهی)
دیگر چه فرقی میکند در خوان یک یا خوان هفت
از عشق میترسید و گفت از عشق میترسی و رفت
سوزاندن است و سوختن، پایانشان اما یکیست
نفتی بر آتش ریختن یا آتشی بر روی نفت.
16. حوا (افشین یداللهی)
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
تکههای دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر تو کمی زیادم و رفت.