می گوید: «من فکر می کنم، پس هستم.»
می گویم: «به چه چیز فکر می کنی؟»
می گوید: «به خودم، انسان، زندگی، مرگ، جنگ، صلح و طبیعت…»
می گویم: «چه نتیجه ای می گیری؟»
می گوید: «بودن خوب است اما نبودن خوب تر.»
«س.م.ط.بالا»
چیزهایی هست که باید نوشت ....
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
خواندن بعدی
بخشی از کتاب “مسئولیت شیعه بودن” که دربرگیرنده ی یکی از کنفرانس های “دکتر علی شریعتی” است: «با عده ای از دوستان در سفر حج می رفتیم خدمت یکی از دانشمندان. قبل از تشرف، من در بین راه برای رفقا …
شاعر، شعور نداشت. شعرش متناقض بود. معلم پرسید: «این شعر چه آرایه ی ادبی ای دارد؟» ما یک صدا جواب دادیم: «پارادوکس». معلم شعور داشت، اما شاعر، مدیر مدرسه بود. معلم گفت: «غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد كسی ؛ از …
چه ساده لوح بود وجدانی که با دادن پول خُردی به گدایی در چهارراه، آسوده شد. «س.م.ط.بالا»
یک روز سرد زمستانی، یک روز گرم تابستانی و یا یک شب مهتابی. ایستاده کنار پنجره ی دوجداره ی اتاق یا نشسته روی نیمکتِ سیمانی سبزِ پارک. با تیشرتِ یقه گرد ِ سفید یا کت و شلوارِ مشکی مارک دار. …
عالی بودم… خوشم اومد
درضمن وبلاگ قشنگی داری… خوشحال می شم به منم سر بزنی و نظر بدی [لبخند]
اگه با تبادل لینکم موافق بودی خبر بده
سلام و ممنون.
درد دلهایت را به کسى نگو
چون بعضیها یاد مىگیرند چگونه دلت را به درد بیاورند… [رضایت][لبخند][گل][بدرود]