بخشی از کتاب “مسئولیت شیعه بودن” که دربرگیرنده ی یکی از کنفرانس های “دکتر علی شریعتی” است:
«با عده ای از دوستان در سفر حج می رفتیم خدمت یکی از دانشمندان. قبل از تشرف، من در بین راه برای رفقا پیش بینی کردم که چه مسائلی به عنوان مسائل علمی و مشکلات اجتماعی، آنجا مطرح خواهد شد و برای حلش کوشش و اجتهاد خواهد گردید.
از شش مسأله ای که پیش بینی کردم، چهارتاش درست درآمد و دوتای دیگر هم که مطرح نشد یکی به این علت بود که خود رفقای ما مسائل دیگری طرح کردند و یکی به این علت که دیگر وقت نبود.
یکی از آن “مشکلات علمی و اجتماعی” اسلام که آنجا مطرح شد و مدتها بحث و جنجال و کوشش و حساسیت دسته جمعی برای حل فوری اش مصروف شد، مسائلی از قبیل صهیونیسم و استعمار و عقب ماندگی و فقر کشورهای اسلامی و قطعه قطعه شدن اُمت مسلمان و تضاد استثمار و تفرقه و هجوم فرهنگ غربی و مسخ فرهنگ اسلامی و بیگانگی نسل جدید غرب زده با اسلام و نفی و مسخ تاریخ و انحطاط فکری مسلمین و مشکلات فرقه ای و …
هیچکدام نبود. مشکل این بود که: «در قطب شمال یا جنوب که شش ماه شب است و شش ماه روز، اگر احیانا انسان هایی بتوانند در آنجا زندگی کنند و یا از آنجا بگذرند، و اگر مسلمانی تصادفا در آنجا بود، یا یکی از ساکنان احتمالی آنجا احتمالا تحت تاثیر اسلام قرار گرفته و مسلمان شد، حکم نماز و روزه اش چه خواهد بود؟»
تا بالاخره پس از کشاکش های علمی و اظهار نظرها و فرضیه ها و فتواهای مختلف، شخص دانشمند مزبور که مرد بزرگ و روشنی هستند، فرمودند فتوای من این است که مسلمانی که در قطب شمال یا جنوب زندگی می کند احکام نماز و روزه از او ساقط است. چون نماز، نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا در شبانه روز است و آنجا نه شبانه روزی است و نه صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشائی. روزه هم روزه ی ماه رمضان است و آنجا اصلا ماهی نیست که ماه رمضانش باشد.»

پی نوشت: حکایت امروز مسلمانان نیز همان حکایت است. اصل را رها کرده اند و فرع را می جویند.

دسته بندی شده در: