نمانده هیچ آرزو که رَه بَرَد مرا به او
نمانده هیچ خاطره، لحظه به لحظه، مو به مو
نه غم خورم ز دوری اش، نه غصه از صبوری اش
فقط نگاه می کنم به قاب عکس رو به رو
نشسته در درون من، تمام حسِ خوبِ او
چه حاجتم که جویمش کوچه به کوچه، کو به کو
باز ولی تلنگری دین و دلم دهد به باد
دوباره شارژ می خرم؛ پیامکی زنم به او
«س.م.ط.بالا»