کتاب “فلسفه ترس” نوشته ی “لارس اسوندسن” نگاهی جامعه شناسانه به موضوع “ترس” در جوامع مدرن امروزی دارد. این کتاب را “خشایار دیهیمی” به فارسی ترجمه کرده است.
فصل ششم کتاب کمی سیاسی می شود. در ابتدای این فصل که “سیاست ترس” نام دارد، دیالوگی از انیمیشن South Park آورده شده است. کارتمان:«من از ترس استفاده می کنم تا مردم رو وادار کنم گوش به فرمان من باشن». بارت سیمپسون:«آهان، این یه جورایی شبیه تروریسم نیست؟». کارتمان:«نه عزیز، شبیه تروریسم نیست! خودِ خودِ تروریسمه!». گزیده هایی از این فصل:
ترس را می شود بنیان کل تمدن بشری دانست؛ ترس به تکوین همه چیزهایی که مردم دوروبرشان ساخته اند کمک کرده و شتاب بخشیده، چیزهایی مثل خانه، شهر، ابزار کار و ابزار جنگ، قوانین و نهادهای اجتماعی، هنر و دین.
….
نقطه شروع برای همه جوامعی که توانسته اند دوام بیاورند خیرخواهی نسبت به همدیگر در میان افراد نبوده است، بلکه به عکس ترس از همدیگر بوده است.
….
ترس می تواند ابزاری موثر برای حفظ نظم در جامعه باشد. هابز موکدا می گوید هیچ احساسی به اندازه ترس، افراد را وانمی دارد که کمتر به فکر نقض قانون باشند. هابز در ضمن می نویسد ترس باعث می شود مردم با همدیگر در صلح و صفا زندگی کنند. تهدید به مجازات به دست دولت قاهر وزنی بس سنگین تر از مزیت هرگونه تجاوز به جان و مال دیگران دارد و ترس از این مجازات ضامن همزیستی مسالمت آمیز و قانونمند شهروندان در کنار یکدیگر است. این همزیستی احتمالا «قانونمند» هست، اما آیا می توان چنین جامعه ای را جامعه ای آزاد خواند؟
….
نکته حائز اهمیت این است که دولت باید بتواند ترس را به سمت صحیحی سوق دهد. دولت باید مردم را مجاب کند که از فلان چیزها بترسند و از بهمان چیزها نترسند، چون مردم خودشان از چیزها از آن منظری که دولت مناسب می داند نمی ترسند. هابز می گوید در برابر این وضع، دولت باید اندکی صحنه آرایی کند و پدیده هایی را بزرگتر و پدیده های دیگری را کوچکتر از آنچه هستند جلوه دهد.
….
در اینجا خطری بر سر هر حکومتی سایه افکن است: این خطر که حکومت تن به ترس شهروندانش بدهد. مقامات حکومتی وقتی ترس از یک پدیده رشد می کند دائما مراقب و گوش به زنگ هستند. دلیلش این است که این ترس در ضمن مشروعیت حکومت را هم تضعیف می کند، چون مشروعیت اساسا متکی به توانایی حکومت برای حفاظت از شهروندانش است. این حفاظت فقط مربوط به توانایی حکومت برای پیشگیری از اعمال خشونت عده ای از شهروندان بر شهروندان دیگر، و نیز توانایی مقابله با نیروهای نظامی حکومت های دیگر یا تروریست ها نیست، بلکه در ضمن به توانایی حکومت برای پیشگیری از بیماری ها و دیگر پدیده هایی هم مربوط می شود که می توانند سلامت شهروندان را به خطر بیاندازند. اگر حکومتی نتواند این حفاظت ها را از شهروندانش به عمل بیاورد طبیعتا تضعیف و پایه هایش سست می شود.
….
از ترس به صورت ابزاری برای کنترل اجتماعی استفاده می شود. آنچه سبب ترس شهروندان می شود صرفا تروریست هایی نیستند که در مکانی نامعلوم زندگی می کنند، بلکه در ضمن، اطلاعات و اخباری عمومی در این مورد است که این تروریست ها تا چه حد خطرناکند. سپس از این اطلاعات و اخبار استفاده می شود تا اقدامات گوناگون برای تضمین امنیت همین شهروندان توجیه شود. ترس سیاسی در خلأ شکل نمی گیرد – ترس سیاسی آفریده و حفظ می شود. کارکرد ترس سیاسی ترویج انواع ورزه های سیاسی است. منافع کلانی که ماهیت سیاسی و اقتصادی دارند به میزان زیادی خطر ترور و تروریسم را بسی بزرگتر از آنچه هست نمایانده اند.
….
دولتی که مشروعیتش و اطاعت شهروندانش را با استفاده از ترس به دست می آورد اساسا نمی تواند خالق دموکراسی باشد، چون استراتژی ترس، آزادی را که رکن رکین دموکراسی است از میان می برد.
….
(این معرفی در بخش های بعد ادامه پیدا می کند…)
دیدگاهتان را بنویسید