دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد *** کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
خاک وجود ما را از آب دیده گل کن *** ویران سرای دل را گاه عمارت آمد
این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند *** حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد
عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلود *** کان پاک دامن اینجا بهر زیارت آمد
امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبان *** کان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد
بر تخت جم که تاجش معراج آفتاب است *** همت نگر که موری با آن حقارت آمد
از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگهدار *** کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد
آلودهای تو حافظ فیضی ز شاه درخواه *** کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد
دریاست مجلس او دریاب وقت و دُر یاب
هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
آنچه می خواهم، نمی فروشند و آنچه می فروشم خریداری ندارد؛ مرا به این بازار چه حاجت است…!؟ «س.م.ط.بالا»
رونق عهد شباب است دگر بستان را *** میرسد مژده ی گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی *** خدمت ما برسان سرو و گُل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچه ی باده …
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد *** ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی *** شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا …
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است *** به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد *** به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است در آستین مرقع پیاله …