«سید اشرف الدین حسینی (نسیم شمال)» چه خوش سروده:
دست مزن! چشم، ببستم دو دست *** راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن *** نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن *** خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم *** لیک محال است که من خر شوم
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
شبی سی و چند کس از درویشان و جوانمردان نزد ابوالحسن انطاکی جمع شدند و او را گرده ای دو سه نان بود چندان که پنج مرد را دشوار بس باشد. نان ها همه پاره کردند و چراغ بکشتند و …

لبخند به لبشان میآید شاگرد اولها که بهترین هستند مدال به سینهشان میآید کارمندان نمونه که منظمترین هستند من اما …
نام بعضی نفرات رزق روحم شده است. وقت هر دلتنگی، سویشان دارم دست جرئتم میبخشد روشنم میدارد. «نیما یوشیج»