«سید اشرف الدین حسینی (نسیم شمال)» چه خوش سروده:
دست مزن! چشم، ببستم دو دست *** راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن *** نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن *** خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم *** لیک محال است که من خر شوم
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
شبی سی و چند کس از درویشان و جوانمردان نزد ابوالحسن انطاکی جمع شدند و او را گرده ای دو سه نان بود چندان که پنج مرد را دشوار بس باشد. نان ها همه پاره کردند و چراغ بکشتند و …
“تصویر” شعری از “کامبیز صدیقی کسمایی” از مجموعه “در بادهای سرد” را بخوانید: می نشینم بر دو زانو باز می زنم بر هم دوباره آب را با دست آنچه می جویم نمی یابم آنچه می خواهم نمی بینم رفته بی …
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت *** وآن نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای *** وآن نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت آن نفسی که باخودی بسته ابر غصهای …
یک ساعت از من دوری و دارم امشب برایت جاده می بافم با یک کلاف و میل آبی رنگ رج دانه هایی ساده می بافم یک رج کنارت رو به دریا …