دیشب باران که بارید رختخواب من خیس شد ایزوگام نداشتیم گل های سفید قالی زرد شد مادر گفت : “باید بشورمشان” گفتم : “حتما هوا آلوده بوده است” «س.م.ط.بالا» (به تاریخ هفدهم آبان ماه سال یک هزار و سیصد و …
روزی رسد که من هم در خاک خفته باشم جان در بدن نباشد، گویا که مرده باشم ترسم نشانی از من باقی نمانده باشد بی بهره از دو دنیا، سرد و فسرده باشم «س.م.ط.بالا» (به تاریخ: ششم شهریور ماه یک …
توضیح: شعر زیر تنها تقلیدی کورکورانه و سازماندهی کلمات به گونه ای ناشیانه در کنار یکدیگر است (یک چیزی شبیه سیستم مدیریت غربی ها ؟!؟!؟!؟!) بنابراین هیچ یک از حالات ذکر شده برای اینجانب رخ نداده است و از بنیان …
ترسی بزرگی
که همیشه زمزمه می شه