چه بانگ شومی است بانگ سیاست؛ اَه، چه توهینی! خدای را به گاه سحر شکرگزارم که دغدغه و شور امپراتوری روم ندارم. بسی غنیمت، بسی سعادت که نه قیصرم، نه پادشاه جهانم.
چیزهایی هست که باید نوشت ....
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
حق با بهار بود، با همان ساقههای لخت. بر این پهنهی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه میدهد. خوب است که جلوههای بودن را به غم و شادی ما نبستهاند.
ما به دوره ای تعلق داریم که فرهنگ را این خطر تهدید می کند که با ابزارهای فرهنگی نابودش سازند.
اگر آدمی آنقدر به غذا بیاعتنا باشد که زرد و ناتوان شود، ما نباید او را تحسین کنیم؛ اما مردی که از آگاهی به نیازهای خویش به مرحلهی همدردی با گرسنگان رسیده باشد سزاوار تحسین ما خواهد بود.
مهره های سیاه
سقوط آزاد است.
کوله باری پر از باروت.
کوله باری پر از مین.
حنثی نشده.معماران سرمایه های بزرگ
در تاریخ وال استریت سقوط می کنند
این اتفاق می افتد از درون تهی می شوم
وقتی گرد و غبار می خواباند مرا