مردی ، چهار شانه، رسوا و بدون جنازه

ما بیرون از

گریه هایمان ایستاده ایم

و زیر هر کلمه

قطره ای از خون تو پنهان است

چطور می شود

میان این صداها

یکی صدای تو نباشد؟

میان میلیون ها صورت

چطور می شود یکی چهره ی تو نباشد؟

مردی

چهار شانه

رسوا

و بدون جنازه

گلوله هایی که در سینه ات

پنهان کردی

دیگر هیچ کسی را نمی کشد

دیگر هیچ کودکی را

به وحشت نمی اندازد

تو را آنقدر وحشیانه کشتند

که تنها اسمت توانست سالم به خانه برگردد

حتی وصیت نامه ات هم سوخت

و سهمت تمام شد از آنفولانزا

از زخم معده

سهمت تمام شد از مرخصی ها

از دیدن کودکانت

تو را از نعره هایت دزدیدند

صورتت کجا مانده؟

چقدر خوب برنمی گردی

چقدر خوب می میری

دسته بندی شده در: