و گفت دربارهی زناشویی چه میگویید ای استاد؟
و او در پاسخ گفت:
شما همراه زاده شدید و تا ابد همراه خواهید بود.
هنگامی که بالهای سفید مرگ روزهاتان را پریشان میکنند همراه خواهید بود.
آری، شما در خاطرِ خاموشِ خداوند نیز همراه خواهید بود.
اما در همراهی خود حدِ فاصل را نگاه دارید، و بگذارید بادهای آسمان در میانِ شما به رقص درآیند.
به یکدیگر مهر بورزید، اما از مهر بند مسازید: بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میانِ دو ساحلِ روحهای شما.
جام یکدیگر را پُر کنید، اما از یک جام منوشید.
از نانِ خود به یکدیگر بدهید، اما از یک گردهی نان مخورید.
با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید، ولی یکدیگر را تنها بگذارید، همانگونه که تارهای ساز تنها هستند، با آنکه از یک نغمه به ارتعاش درمیآیند.
دلِ خود را به یکدیگر بدهید، اما نه برای نگهداری.
زیرا که تنها دستِ زندگی میتواند دلهایتان را نگه دارد.
در کنار یکدیگر بایستید، اما نه تنگاتنگ: زیرا که ستونهای معبد دور از هم ایستادهاند، و درختِ بلوط و درخت سرو در سایهی یکدیگر نمیبالند.
«بریدهای از کتاب “پیامبر” نوشته “جبران خلیل جبران” با ترجمه “نجف دریابندری”»
زندگی مردان بزرگ جملگی به ما یاد آور می شود
که ما نیز می توانیم چون آنان شاخص باشیم
و هنگام عزیمت رد پاهایی بر شن های زمان به جا گذاریم.
رد پاهایی که شاید ملوانی در ساحل زندگی،
ملوانی از یک کشتی شکسته بتواند با آن امیدوار شود
رد پایی از رویایی که به آن عشق می ورزیم
ردپایی که ما را جلوتر از امروز می یابد
رد پایی از اشتیاق شهرتی که ما در آن تکثیر می شویم
در رم هستم و
روح من
شیفته و شیدای حضور در ایتالیاست به دنبال تو
هیچ کس تاکنون باد را ندیده است
تنها با اثرات آن روبرو بوده است
حرکت برگها، ریزش باران، نوازش گونه ها