مرگ قو
شنیدم كه چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشهای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
كه خود در ميان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند كاین مرغ شیدا
كجا عاشقی كرد؛ آنجا بمیرد
شب مرگ از بيم آنجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نكته گیرم كه باور نكردم
ندیدم كه قویی به صحرا بمیرد
چو روزی از آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش واكن
كه میخواهد این قوی زیبا بمیرد
“مرگ قو” از غزلهای شاخص “مهدی حمیدی شیرازی” است.
پینوشت: هر چند از زمان سرودن این غزل، سالهای طولانی گذشته و بارها در سایتها و وبلاگهای گوناگون منتشر شده است؛ اما اجرای این غزل در تازهترین آلبوم “پرواز همای” به نام “خدا در روستای ماست” (و حال و روز این روزهای من) بهانهای شد برای نشر مجدد آن.
عشق یعنی تو و اول کس تو
عشق یعنی که به نام تو نشانی از تو
…
آیه ای ، سوره ای از تسبیحی
در نمازی که به نام تو سلامش دادم
…
مردمک های دلم مردمک احساسند
چشم می بندم از اکنون که تو چشم اندازی
…
تو از آن دور بخوان باران را
من از این نقطه تلاطم دارم
96/10/16 mary
این روز ها
صدای من به همه چیز تبدیل شده است
در صورتم چیزی نمی بینم
در صدایم چیزی نیست
که زنده بودنم را تایید کند
انگار لبه عقیقم
دل روشنی دارم ای عشق
صدایم کن از هر کجا می توانی
مرا می شناسی ای عشق
گره خورده ام من به پرهای پرواز
گره خورده ام من به معنای فردا
دل تشنه ای دارم ای عشق
مرا زنده کن زیر آوار باران
مرا پل بزن تا سحر
تو را می شناسم ای عشق
هميشه چيزهايي كه نداشتهام را.
بسيار دوست داشتهام.
همچون تو. كه بسيار دوري.
كه بسيار ندارمات…
ازخودت برایم بگو(پابلو نرودا)
دوری و دوستی
همیشه انتخاب اسم کتابها برام جالبه و قشنگ
مثل همین کتاب از خودت برایم بگو