ساده لوح س.م.ط.بالانثر آبدار2017-08-12 چه ساده لوح بود وجدانی که با دادن پول خُردی به گدایی در چهارراه، آسوده شد. «س.م.ط.بالا» ساده لوحگداوجدان
حباب ؛ در نهایت این مرگ است که باید پیروز شود س.م.ط.بالامتفرقه2017-08-11 هر نفسی که فرو می بریم، مرگی را که مدام به ما دست اندازی می کند، پس می زند… . … ادامه خواندن3
آدم و غیر از آن. این مطلب: آدم ها و گربه ها س.م.ط.بالانثر آبدار2016-09-03 آرزوها آرزوهای زیادی داشت. رویاهایی که مثل ستاره های آسمون دور بودند، اما وقتی دستشو به سمت اونها می گرفت … ادامه خواندن2
اندر احوالات انتظار… س.م.ط.بالانثر آبدار2012-06-22 روی صندلی نشسته ای، سرت را پایین انداخته ای، کف اتاق را نگاه می کنی، اگر با سنگ پوشیده شده بود شروع می کنی سنگ ها را می شماری؛ اگر سنگ نبود چه؟! مهم نیست همواره چیزی برای شمردن روی … ادامه خواندن
صاحب همه ی بادها س.م.ط.بالانثر آبدار2021-08-06 دخترک شاد و خندان از اتاقی به اتاق دیگر می دوید. از پنجره سرک می کشید توی حیاط تا از … ادامه خواندن