خاموشانه
من در صدف تنها
با دانه ای باران
پیوسته می آمیختم پندار مروارید بودن را
غافل که خاموشانه می خشکد
در پشت دیوار دلم دریا
«سیاوش کسرایی – با دماوند خاموش»
خاموشانه
من در صدف تنها
با دانه ای باران
پیوسته می آمیختم پندار مروارید بودن را
غافل که خاموشانه می خشکد
در پشت دیوار دلم دریا
«سیاوش کسرایی – با دماوند خاموش»
دوست داشتن تو شکل خودش را پیدا کرده است
همیشه چند قدم جلو تر از من راه می رود.
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد