کسی انگار فریادهای حادثه را نمی شنود

کسی انگار فریادهای حادثه را نمی شنود

بغضم سراغ بی کسی ام را می گیرد
در تجارتی که حیثیت مرگ خش می خورد.
رنگ ها مات می شوند
و سکوت در آتش دنیا گستاخ.
در تعلق سیاه
نخل های ایستاده در تماشا
قامتشان را انکار می کنند.
پایانی دوباره…
پایان یک حراج و زنده بگوری کلام
کسی انگار
فریادهای حادثه را نمی شنود

mary

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *