کودکان با هزاران امید به این دنیا آمدند اما …

کودکان با هزاران امید به این دنیا آمدند

کودکان با هزاران امید به این دنیا آمدند اما … خیلی زود باید کودکی را رها کنند … جنگ های زیادی هست، رنج های زیادی هست. جبرهای زیادی هست.

می زنم بر کوچه دیوانگی در این بهار  ***   بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید

«صائب تبریزی»

دیدگاه‌ها

3 پاسخ به “کودکان با هزاران امید به این دنیا آمدند اما …”

  1. ghasedak نیم‌رخ
    ghasedak

    پست ناراحت کننده ای بود:(

  2. FTM نیم‌رخ
    FTM

    اما
    من از درون سينه خبر دارم
    ازخانه هاي خونين
    از قصه ي عروسك خون آلود
    از انفجار مغز سري كوچك
    بر بالشي كه مملو روياهاست
    – – روياي كودكانه ي شيرين
    از آن شب سياه
    آن شب كه درغبار
    مردي به روي جوي خيابان خم بود
    با چشمهاي سرخ و هراسان
    دنبال دست ديگر خود مي گشت
    باور كنيد
    من با دو چشم مات خودم ديدم
    كه كودكي ز ترس خطر تند مي دويد
    اما سري نداشت
    لختي دگر به روي زمين غلتيد
    و ساعتي دگر
    مردي خميده پشت و شتابان
    سر را به ترك بند دو چرخه
    سوي مزار كودك خود مي برد
    چيزي درون سينه ي او كم بود….

    قیصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *