مرا نیز چون دیگران خنده ای هست،
و اشکی و شکی، جنونی و خونی،
رها کن مرا؛
رها کن مرا در حضورِ گُل و
زُمره ی نور،
نورِ سیه فامِ ابلیس.
مرا دست و پیراهن آغشته گردید،
به خونِ خدایان.
مرا زیرِ این مطلقِ لاژوردی،
نَفَس گشته فواره ی درد و دشنام،
نه چونان شمایان.
مرا آتشی باید و بوریایی،
که این کفر در زیرِ هفت آسمان هم نگنجد
بر ابلیس جا تنگ گشته ست آنجا.
رها کن مرا.
رها کن مرا.
توضیح: مزمورِ اول سوک سرودی است برای «عین القضات همدانی» که توسط محمدرضا شفیعی کدکنی سروده شده و در مجموعه ی شعر «بوی جوی مولیان» منتشر شده است.
پی نوشت: “مزمور” در فرهنگ لغت دهخدا چنین بیان شده است: آنچه از کتاب زبور می سرایند و انواع دعا. نای و سرود.