اندرز پدر

اندرز پدر - گلستان سعدی

یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبد و شب خیز بودم. شبی در خدمت پدر، رحمة الله علیه، نشسته بودم و همه شب، دیده بر هم نبسته و مُصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته.

پدر را گفتم: از اینان، یکی سر برنمی دارد که دوگانه ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند.

گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی، بِه از آن که در پوستینِ خلق، اُفتی.

نبيند مدعى جز خويشتن را
كه دارد پرده پندار در پيش

گرت چشم خدابينى ببخشند
نبينى هيچ كس عاجزتر از خويش

«گلستان سعدی، باب دوم در اخلاق درویشان»

دیدگاه‌ها

6 پاسخ به “اندرز پدر”

  1. m&m نیم‌رخ

    با سلام و احترام؛
    وب متفاوتی دارید از بابت مطالب خوب و مفیدتان سپاسگزارم.
    شاد و سربلند و موفق در پناه مهربان ترین.

    1. س.م.ط.بالا نیم‌رخ

      سلام.
      ممنون از مهربانی شما.

  2. Beheshti نیم‌رخ
    Beheshti

    سلام، ببخشید باب چندم هست

    1. س.م.ط.بالا نیم‌رخ

      سلام
      باب دوم در اخلاق درویشان

  3. Abolfazl نیم‌رخ
    Abolfazl

    سلام ممنون بابت متن ولی اگر امکان داشت معنی اش را هم بزارید ممنون میشم .

  4. سوگند نیم‌رخ
    سوگند

    سلام کسی میدونه این حکایت چند جمله داره؟؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *