بیش از هر زمان دیگری زندگی رنج آور شده است. خشم، پیش از هر احساس دیگری در وجودم برافروخته می شود. پس از آن پشیمانی. خشم و پشیمانی. خشم و پشیمانی. چه چیزی ملال انگیزتر از این تکرار بیهوده می تواند وجود داشته باشد؟! خواب هم مرا خوشحال نمی کند؛ حتی اگر رویایی به ارمغان آورد. روحم به شدت درد می کند و گرسنگی نمی تواند مُسکنی برای فراموشی این درد باشد. بوی تند حسرت و طعم تلخ حماقت نشانه های یک حمله ی احساسیِ مُخرب هستند و من بدون سنگری برای دفاع و سلاحی برای حمله، تسلیم می شوم. هیچکس نمی داند چه اندازه متنفرم از اینکه بگویم اکنون چه احساسی دارم!

«س.م.ط.بالا»

دسته بندی شده در:

برچسب شده در:

, ,