صبا به تهنیتِ پیرِ می فروش آمد *** که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای *** درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار *** که غنچه غرقِ عرق گشت و گل به جوش آمد
بگوشِ هوش نیوش از من و به عشرت کوش *** که این سخن سحر از هاتفم بگوش آمد
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع *** به حکم آنکه چو شد اهرمن سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم که سوسنِ آزاد *** چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلسِ انس *** سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
ز خانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر ز مستی زهدِ ریا به هوش آمد
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه …