نقلست که یک روز شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه یکی را دید زار میگریست. گفت: چرا میگریی؟ گفت: دوستی داشتم بمرد. گفت: ای نادان چرا دوستی گیری که بمیرد؟!
“تذکرة الاولیاء .:. عطار”
نقلست که یک روز شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه یکی را دید زار میگریست. گفت: چرا میگریی؟ گفت: دوستی داشتم بمرد. گفت: ای نادان چرا دوستی گیری که بمیرد؟!
“تذکرة الاولیاء .:. عطار”
دیدگاهتان را بنویسید