چهل و پنج سال پیش از این؛ جوان در حالیکه شاخه گلی سرخ در دست داشت، صورتش چنان سرخ از شرم بود که تمیز بین او و شاخه گل در دستش دشوار بود. پس از تعارفات معمول و معقول و …
خسته و کلافه و درمانده… اینچنین حالتی داشت. به هر کس که میشناخت رو انداخته بود. حتی به آن ها که نمی شناخت. اما نه … کسی وقت ندارد. همه گرفتار. تلفن ها یا خاموشند یا اشغالند و یا «مشترک …
بخشی از کتاب “مسئولیت شیعه بودن” که دربرگیرنده ی یکی از کنفرانس های “دکتر علی شریعتی” است: «با عده ای از دوستان در سفر حج می رفتیم خدمت یکی از دانشمندان. قبل از تشرف، من در بین راه برای رفقا …