دست س.م.ط.بالانثر آبدار2014-05-14 دست فروش، دستهایش را فروخت و هنوز نمی تواند یک دست لباس نو بخرد… «س.م.ط.بالا» اجتماعدستدست فروشفقرلباسنثر
آتش کینه به اندیشه ی ما س.م.ط.بالاخواستم شعر باشد2014-05-09 مدعی خواست که از بُن بکند ریشه ی ما به دو دینار خرید از پدرم تیشه ی ما از همان … ادامه خواندن
طبقه سوم اقتصادی و استفاده ابزاری از رنج دیگران س.م.ط.بالانثر آبدار2017-04-29 توجه: نوشته ای که در پی می آید، یک لفاظی سیاسی نیست؛ طنزی تلخ از یک واقعیت است. طنزپردازی در آمریکا، … ادامه خواندن1
تیر … س.م.ط.بالانثر آبدار2016-06-28 قلبم تیر می کشد. نشانی بیمارستان قلب را به من دادند. دکتر چیزهایی می گفت از انسدادِ رگ ها. از دریچه ی تنگ. من چیزی نفهمیدم. او هم نفهمید. هیچ کس نفهمید که قلبِ من از کودکی، تنها تیر کشیدن … ادامه خواندن1
به خاطر خدا س.م.ط.بالانثر آبدار2017-07-15 مردی کنار پل عابر پیاده نشسته بود. کیسه ی زباله می فروخت. همه سیاه. گفت: «به خاطر خدا یکی بخر.» … ادامه خواندن