جهان جمله تویی، تو در جهان نه *** همه عالم تویی، تو در میان نه
چه دریایی است این دریای پر موج *** همه در وی گم و از وی نشان نه
چه راه است این نه سر پیدا و نه پای *** ولیکن راه محو و کاروان نه
خیالی و سرابی مینماید *** چو بوقلمون هویدا و نهان نه
همه تا بنگری ناچیز گردد *** همه چیزی چنین و آن چنان نه
عجب کاری است کار سر معشوق *** جهان از وی پر و او در جهان نه
همه دل پر ازو و دل درو محو *** نشسته در میانِ جان و جان نه
اگر ظاهر شود مویی جز او نی *** وگر باطن بود مویی عیان نه
عجب سری که یک یک ذره آن است *** چه میگویم همین است و همان نه
دلی دارم درو صد عالم اسرار *** ولیکن شرح یک سِر را زبان نه
چنین جایی فرید آخر چه گوید *** زبان گنگ و سخن قطع و بیان نه
«فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری (۵۴۰ – ۶۱۸ قمری)»
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
باشد ای دل که در میکدهها بگشایند *** گره از کار فروبسته ی ما بگشایند اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند *** دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند به صفای دل رندان صبوحی زدگان *** بس در …
آخرین برگ سفرنامه ی باران این است که زمین چرکین است «دکتر شفیعی کدکنی»
شعری که در زیر می خوانید سروده ی “دکتر افشین یداللهی” است: گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل می زند در راه هوشیاری خود …
مولانا گفت: ای قوم به حج رفته کجایید کجایید *** معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار *** در بادیه سرگشته شما در چه هوایید گر صورت بیصورت معشوق ببینید *** هم خواجه و هم …