آخرین برگ سفرنامه ی باران این است
که زمین چرکین است
«دکتر شفیعی کدکنی»
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد *** ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی *** شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا …
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت *** وآن نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای *** وآن نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت آن نفسی که باخودی بسته ابر غصهای …
جانا قبول گردان این جست و جوی ما را *** بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را بی ساغر و پیاله در ده میی چو لاله *** تا گل سجود آرد سیمای روی ما را مخمور و مست گردان …