نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد *** ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی *** شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب *** ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست *** عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور *** حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
شعری که در زیر می خوانید سروده ی “دکتر افشین یداللهی” است: گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل می زند در راه هوشیاری خود …
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد *** ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد به خط و خال گدایان مده خزینه دل *** به دست شاهوشی ده که محترم دارد نه هر درخت تحمل کند …