شعری از: محسن حسن زاده لیله کوهی
دوست دارند که سرگرم نگفتن باشیم
تا بگویند نگفتیم که ایمن باشیم
آخرین حربه ی آتش زدگان فریاد است
پس بیایید که یکپارچه شیون باشیم
خیبری هست و علی نیست در این رخشستان
ذوالفقاری به کف آریم و تهمتن باشیم
پیش این شیشه نشینان زجاجی مذهب
باید آیینه دلان ! سنگ فلاخن باشیم
بشکند چرخ کفن بافی تان ، برخیزید
تا که بر قامت یک طایفه جوشن باشیم
آخرین گفته ی من در دم مردن این است
مرد باشیم که شایسته ی مردن باشیم
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
شعری از “مهدی زارعی” دوباره شنبه شد، شروع هفت روز ترس و دلهره، شروع هفت روز اضطراب شروع درس های منجمد که “v” نماد سرعت است و “a” نمادی از شتاب شروع راه خانه تا به مقصد همیشگی و شب که …
غزلی که می خوانید از سروده های “فاضل نظری” است که از کتاب “آن ها” نقل می کنم: وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی می کند زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند ماهیان روی خاک …
به نقل از سایت “ابوالفضل زرویی نصر آباد” www.zarooee.ir این وجیزه را مدتی پیش تحت تاثیر رمان هنوز منتشر نشده ی جناب سید مهدی شجاعی عزیز (با موضوع ظهور و انتظار) نوشته ام. بی اغراق در طول این سالها کمتر …