شعری از: سید حسن حسینی
جمالت خونبهای آفتاب است *** دل آیینه از دست تو آب است
گل این باغ با داغ تو خندید *** سحر از دودمان آفتاب است
در آنجایی که معماری کند عشق *** بنای شهر آبادی خراب است
ز اشک عاشقان دل می تراود *** سفارتخانه ی گل در گلاب است
دلا در بحر خون رحمت نصیبی *** عذاب ماهیان بیرون از آب است
مرا خواندی خموشی پاسخم شد *** کلام حق همیشه بی جواب است
درنگی نیست ما را در ره عشق *** شتاب لحظه ها پا در رکاب است
غمت را از دو عالم برگزیدن *** نمایشگاه حسن انتخاب است
دعا گر از دل بی درد جوشد *** سر موج اجابت زیر آب است
تو در این بی کران پیداترینی *** نگاه بی نزاکت در نقاب است
برای داغ دیدن گشته مبعوث *** دل از پیغمبران بی کتاب است
نخشکد ساقه ی خون شهیدان *** که نیلوفر ز نسل پیچ و تاب است
دلا آیینه شو آهی برآور *** دعای سینه صافان مستجاب است
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
خوب، خدا می خواست موجودی را خلق کند که لیاقت دوستی خدا را داشته باشد، پس اراده کرد تا اشرف مخلوقات را خلق کند. آدم نه، انسان از خاک. ببینید انسان های خاکی چقدر دوست داشتنی هستند. چقدر ساده. بی …
اعتراف خارها خوار نیستند شاخههای خشک چوبههای دار نیستند میوههای کال کرم خورده نیز روی دوش شاخه بار نیستند پیش از آنکه برگهای زرد را زیر پای خویش، سرزنش کنی خشخشی به گوش میرسد: برگهای بیگناه، با زبان ساده اعتراف …
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست خفتگان را چه خبر زمزمه مرغ سحر؟ حیوان را خبر از عالم انسانی نیست داروی تربیت از پیر طریقت بستان کادمی را بتر از علت نادانی نیست …
“تصویر” شعری از “کامبیز صدیقی کسمایی” از مجموعه “در بادهای سرد” را بخوانید: می نشینم بر دو زانو باز می زنم بر هم دوباره آب را با دست آنچه می جویم نمی یابم آنچه می خواهم نمی بینم رفته بی …